آراد و دمپایی هایش
این روزهای آخر سال از 24 ساعت شبانه روز 20 ساعتش رو کم میاری ... با دو تا بچه کوچیک و یه عالمه بدو بدوی شب عید دیگه فکرش و بکنید چه شود؟ از خرید شب عید و خونه تکونی و خرید لباس و کفش برای شما تا هزار تا کار دیگه...
این روزها درگیر یه پروژه جدید به اسم دمپایی هستیم . آراد فسقلی عجیب به دمپایی هاش علاقه مند شده طوری که صبح که از خواب بیدار میشه قبل از همه چیز، یاد دمپایی هاش می افته و اونها رو پاش می کنه و میره پشت در ورودی می ایسته و یک روز میگه : مامان می خوام برم صبحونه بخرم .روز دیگه اینکه برم بببینم تو کوچه چه خبره ! یا اینکه دیروز که بلند شده بود می خواست بره گلهای رنگی رنگی بخره...تا آخر شبم اون دمپایی ها پاش میمونه و بعد خوابیدن از پاش درمیاریم.
تنها این نیست... اگه داداشی دمپایی هایی رو که مال آراده بپوشه قیامتی برپا میشه که اون سرش نا پیدا . دو ساعت فریا بی امان آراد که دمپایی خودمو می خوام
آخه تو رو خدا شما بگید این دو تا دمپایی فرقی با هم دارن؟
البته تازه فهمیدیم که یکیشون یه نقطه کوچولو زیرش داره مثل یه برجستگی در حد مولکول
تنها این نیست ... آراد مالکیت اشیا رو دوست داره و هر چیزی رو که به خودش میدی از همون اول اونو به نام خوش می کنه... این روزها بیشترین درگیری روی پستونکه که آراد بازم گیر داده به پستونکی که یه تیکه کوچولو صورتی روش داره و منم کارم شده تمام روز دنبال اون پستونک گشتن.
آراد این روزها خیلی شیرین زبونی می کنه و مثل یه عروسک سخنگو این طرف و اون طرف میره خصوصا شب که بابامهدی از سر کار میاد تمام حوادث و خاطره های روزش رو براش تعریف می کنه.
من یه دفتر دارم که اطلاعات و چیزهایی که برام مهمه توش می نویسم دیروز اونو از رو میزم برداشته و میگه: مامان کلا این دفتر مال منه.
عاشق یه بلوزه که روزش عکس شیره. بلوزش و انداخته پشت مبل میگم : آقاشیره رو کجا انداختی؟ آراد: انداختم خونه مون.
در ورودی رو بازکرده میگم چرا باز کردی مامان جون؟ آراد: به به چه هوای تمیزی...
بهش میگم چرا کارتون نگاه نمیکنی؟ آراد: خودت نگاه کن.
می خواد بگه یکی دیگه ... میگه یه تیکه ... دیروز تو سوپرمارکت وقتی یه آقا یا خانوم از در می اومد تو ... میگفت مامان یه تیکه آقا اومد یا یه تیکه خانوم اومد
نیکرادم این روزها خیلی شیرین زبون شده ... یکی از شلوارهاش آستری داره که شبیه توره ... اونو گرفته دستش آورده نشون من میده و میگه: مامان تو شلوارم عروسیه...
آبمیوه رو میخوره و میگه : به به فوق العاده است.
وقتی هر دوتایی با هم حرف می زنن و مسایلشونو حل و فصل میکنن قند تو دلم آب میشه...کلی ذوق می کنم که پسرکانم بزرگ شدن ... و خدا رو هزاران مرتبه برای دیدن این روزها شکر می کنم.
خدا رو شکر پسرهای شیرین زبونی هستید که همه دوستتون دارن. از دکتر و فروشنده و فامیل و دوست و آشنا ...همه و همه وقتی شما رو میبینن خوشحال می شن و دوست دارن باهاتون حرف بزنن. نیکراد خجالتی تره و آراد زودتر با دیگران ارتباط برقرار می کنه. نیکراد عاشق هیجانه و آراد برای هر کاری اول فکر می کنه.
دوستتون دارم... این روزها دلیل دلخوشی و زندگی ام هستید. دوستتون دارم