آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

مرداد ماه بیست و نهم زندگیتون

1393/6/14 22:27
نویسنده : مامان پریسا
2,029 بازدید
اشتراک گذاری
عشق من شبیه باران نیست
که گاهى بیاید و گاهى نه،...
عشق من شبیه هواست،
ساکت، اما همیشه
در اطراف شما .....

هر روز دوست داشتنم را بیشتر می کنید. هر روز حس مادر بودنم را بیشتر می کنید حالا دیگه طوری بهم عادت کردیم که یک لحظه بدون هم برامون بی معنی شده.دوستون دارم  و  هر روز خدا را شاکرم که مهلت دوباره دیدن هر روزه شما را به من داده است.

 به قول یک دوست: امروزی که با شما  آغاز می شود یک هدیه است. برای هر مادری که یک روز را در کنار فرزند خود به پایان برساند، یک هدیه است  . پس باید لذت برد از تمام لحظاتش.

 پس خوش به حالم.. که مادر هستم  و تمام این لحظات را می بینم و حس می کنم و میشنوم.

تمام شیطنتهای کودکی هایتان را. تمام زیبایی های دنیای بی ریایتان را. خوش به حالم که هر صبح با چشمان شما چشم می گشایم . با گوشهایم صدای دلنشین شما را می شنوم. خوش به حالم که اندیشه ام برای شماست و امیدواری و آینده ام شمایید.

 

آري آغاز دوست داشتن است

گرچه پايان راه نا پيداست

من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست...

این روزهای شاد کودکی شما هر روز بیشتر از قبل منو به زندگی امیدوار می کنه و قلبم رو به تپش وا میداره . روزهای گرم مردادماهتون در شادی وصف ناپذیر مسافرتها و گردش و تفریح گذشت. دوتا پسر عاقل و مهربون که با پدر و مادرشون به مسافرت شمال رفتن که در یک پست جدا کاملا براتون شرح میدم . خونه عمه مستانه رفتن و با شیطنتها و بازیهاشون همه رو به تکاپو و جنبش وادار کردن. کلی گشت و گذار و پارک و شادی داشتن و کلا خیلی بهتون خوش گذشت. دو تا تولد داشتیم ... تولد رادین کوچولو که با بابا مهدی در یک روز متولد شدن و هزارتا شادی بزرگ و کوچیک دیگه . البته ناگفته نماند که شیطنت و بدقلقی های شما و بدخلقی هاتون هم در مسافرتها و مهمانی ها چاشنی همه ی این روزهاتون بود که نمیشه از کنارش به سادگی رد شد.

این روزهاتون کمی با ترس و اضطراب همراه بود . حالا دیگه از صداهای بلند واقعا میترسید . مثل سیگارت و صدای سگ و بیشتر از همه از صدای اذان که از هر جایی مثل مسجد و تی وی پخش میشه از صدای بلندش می ترسید و گریه می کنید. اینر روزها بلبل زبون و شاد و خوشحالید و همه چیز و بسیار سریع یاد می گیرید . قناری غزلخون خونه شدید . این روزها تلویزیون تحت اختیارتونه و از صبح تا شب کارتون پخش می کنه .

هنوز خییییییلی بدغذایید. میوه اصلا نمیخورید . و هنوز غذاهای خشک و سفتی مثل جوجه ترجیح اولتونه و این منو خیلی ناراحت می کنه . و هیچ دکتر و دارویی هم نمیتونه رو اشتها و میل شما به خوردن تاثیر بذاره. کتاب و نوشته و سایتی هم نیست که من این روزها به خاطر شما در موردش تحقیق نکرده باشم.

نیکراد همچنان علاقه شدیدی به پیچ گوشتی داره و نمیدونم با این شدت علاقه بچم در آینده میخواد چیکاره بشه. هر وقت گریه می کنه با دیدن و یا وعده یک پیچ گوشتی آروم میگیره . و ترجیح اولش برای گشت و گذار و خرید مغازه های ابزار فروشیه. آرادم علاقمنده اما نه با این شدت.

این روزها هر جایی میریم یا هرکاری میکنیم با وجود شما برامون شیرین تره. این روزها نقل هر مجلسی شمایید. وقتی با هم بیرون میریم یا تو راه، یا هر مغازه و پارک و جای دیگه ای ...  زمانی نیست که چند نفر دورتون جمع نشن یا اینکه ازتون عکس نگیرن. این روزهاتون خیلی شیرینه . مثلا وقتی برای خرید میریم مغازه چند نفر دوره تون می کنن تا باهاتون حرف بزنن. از دهن هر کسی می شنوم که می گن وای چه شیرینن. و من چقدر خوشحال می شم از این حس قشنگ مادرانه و افتخار با بودن در کنار پسرام . 

این روزها دعوا کردن و حس مالکیت و احساس های خاص و تجربه می کنید که همش براتون شیرینه. بازی با همدیگه و تنها نبودنتون یک حسن بزرگ در زندگی دونفره تونه.

همه چیز و خیلی زود یاد گرفتید . زود راه افتادید . زود به حرف افتادید. زود خندیدید. زود دندون درآوردید. خلاصه اینکه خدارو شکر از هر لحاظ برتر بودید و هستید . وقتی با همسالهاتون مقایسه تون می کنم و یا بچه هایی که دیرتر از شما بدنیااومدن و میبینم و سالهای قبل زندگیتون یادم میاد می بینم که خدا رو شکر از هر لحاظ باهوش و تک بودید. مادرم دیگه ... همه چیزتونو خوب می بینم.

هر مرحله از سنتون سختی های زیادی رو برای من مادر به همراه داشته که خدا رو شکر تونستم با کمک اطرافیان خصوصا عزیزجون و پدرجون و بابا مهدی از پسش بر بیام.

 

 

مراسم افطاری عزیزجون در رستوران

این جا در حال بازی با همدیگه هستید و آراد منتظره که نیکراد چرخ خیاطی اش رو بهش بده و نیکرادم کلی آسمون و ریسمون بهم میبافه که اونو بهش نده.

آماده شدید برای رفتن به جشن تولد رادین

آراد خوشگلم در تولد رادین کوچولو

نیکراد نازنینم در تولد رادین

خونه خاله زری و دوچرخه های احمد

رستوران و مراسم شام تولد رادین عسلی

 

بچه ها و کیک تولد رادین

 

اینم کیک تولد بابا مهدی که با شما دوتا وروجک خریدیم و در رستوران براش تولد گرفتیم و  بابا مهدی رو سورپرایزش کردیم. خیلی خوش گذشت. ایشالا صدساله بشی بابا مهدی نازنینم.

امیدوارم سایه سبزت همیشه بر سر من و بچه ها پایدار و استوار باشه عشقم.

اینم شما دوتا تو تولد . چون رستوران سنتی و فضای باز داشت اصلا ننشستید تا ازتون عس بگیرم.

اینم کلکسیون نصف توپهایی که دارید. نصف دیگه اش هم خونه مادربزرگهاتونه. این توپ پلاستیکی گوشه پاین عکسم نیکراد از بچه ها تو پارک گرفته و آورده و حاضر نیست به هیچ عنوان از خودش دور کنه.

 

بچه ها تو حیاط خونه عزیزجون. امسال تابستون همه روزهاتون به بازی و شادی و آب بازی تو این حیاط گذشت.

کلا تابستون شادی داشتید که خیلی بهتون خوش گذشت.

اینم فسقلیا درحال بازی خونه خاله فاطی و شیطنت  و شکلک درآوردن.

اینم درحال خوردن شام خونه عزیزجون

شیطونا درحال بازی و شیطنت خونه خانوم جون

اینم یکی از خلاقیتها تون در بازیهای دونفره که من نقش یه مادر خوابیده رو اون کنار بازی می کنم و مخفیانه ازتون عکس و فیلم میگیرم.

اینم خواب بعد یک روز پر از شیطنت

زمانی که دارید جلو در خونه رو می شورید. و این یکی از علاقمندی های این روزهای گرم تابستون شماست.
 

استخر توپ یکی از بازیهای مورد علاقه تونه

آبا بازی تو حیاط خونه که اونم یکی از بازیهای موردعلاقه این روزهاتونه

جشنواره آش و گل پسرا

گردش در پارک لاله

چقدر این عکس نازه و چقدر این روزهاتون شیرینه. روزی نیست که بیرون نریم و جایی نیست که مردم با دیدنتون شاد نشن.

بازم گردش و رستوران و خوش گذرونی.

اینجا به چی نگاه می کنید عزیزای دل مادر

آراد بعد یکروز بازی و گردش تو ماشین خوابیده. قربون پسرم برم . خیلی عاقل و حساسه این فرشته.

اینم مهندس کوچولوی مامان با جیبهای پر از ابزار . عاشقتم مامان جون... این تکه کلام این روزهای نیکراده که دستش و دور گردنم حلقه میکنه و میگه: عاششششششششقتم. و منم در شوق وصف ناپذیری می بوسمش.

اینم یه مورد گریه تون که فکر نکنید همیشه در حال بازی و تفریح بودید و اصلا اذیت نداشتید.

شیطونی کردن عزیزای دلم

 

یکی از مغازه های مورد علاقه شما. الکتریکی.

چندروز پیش عمو جمشید به نیکراد میگه مهندس شدی؟ نیکرادم تو جوابش میگه : نه ماشالا دکتر شدم.

اینم بچه ها در کنسرت پسرعمه هومن که خیلی دوستش دارن . آراد علاقه بسیار زیادی به موسیقی داره طوری که هر چیزی رو به چشم یه ساز میبینه . الانم قول گرفته که بابا مهدی براش یه گیتار واقعی از گیتارای پریا و سارا بخره. قربون پسرای خوشگلم برم من .

نقاشی خصوصا روی دیوار هم از علاقمندی های شما دوتا بخصوص آراده.

این روزها دواریای خونه و اتاقتونو که تازه نقاشی و کاغذ دیواری کرده بودیم و حسابی رنگ کردید.

اینم دیوار اتاقتونه و آثار هنری شما و من خندونک

هنوز تو شیشه شیر می خورید و شیر نوشیدنی مورد علاقه تونه.

نیکراد خیلی دوست داره لباسای منو بپوشه . اسمشونم گذاشته چین چینی دامن. و بعد پوشیدن شروع به رقصیدن میکنه.

یکی از علاقمندی هاتونم نشستن روی کابینت و بالا رفتن از هر چیز بلنده

پارک جلو خونه عمه مستانه و بازی و شیطنت شما وروجکها اونجا . ناگفته نماند که هر کسی شما رو میدید کلی قربون صدقه تون می رفت و محو تماشاتون میشد.

پارک آب و آتش و بازی و شیطنت شما اونجا

پارک آب و آتش

 

بلال یکی از تنقلات مورد علاقه تونه که هر جایی ببینید باید بخرید.

خونه عمه مستانه و بازی با کلاه دوشها و کلا لوازم خونه عمه ... اونقدر بازی و شیطنت کردید که عمه بعد رفتن شما باید یه خونه تکونی حسابی می کرد . ازت ممنونیم عمه جونم تو خونه تون خیلی بهمون خوش گذشت.

امامزاده صالح

بستنی خوردن و شیطونی شما وروجکها

اینم خستگی و خواب یکروز گرم خونه عمه

 

دیگه

پاساز قائم تجریش

آراد از شدت خستگی و گرسنگی قیافه اش و درهم کرده.

تجریش و نشستن و خستگی در کردن شما فسقلی ها در رستوران توچال تجریش

 

کباب خوشمزه توچال ... واقعا عالیه

 

اینم نونی که آقای شاطر رستوران مخصوص دوقلوها درست کرده بود

کلا همه دوستتون داشتن و همه محو تماشاتون میشدن و کلی ازتون عکس و فیلم می گرفتن.

 

اینم یه فست فود قرمز که چون با لباس و فضاش ست کرده بودید بهتون دوتا بادکنک قرمز دادن و کلی برا رستورانشون ازتون عکس گرفتن.

تو رو خدا ژست گرفتن آراد و ببینین....

بازار تجریش که من عاشقشم

اینجا دارید با بخارهای آب بازی میکنید و نشستید تا بخار آب بزنه به سر و صورتتون . وقتی داشتید در مورد این بخارها و تولیدشون برا عزیزجون توضیح میدادید یه خانومه از پشت سرتون شنید و کلی قربون صدقه تون رفت که ماشالا چه بچه های باهوشی.

قربون نگاه گرسنه تون برم من که هر جا گرسنه میشدید خودتون یه رستوران پیدا می کردید و میرفتید توش.

فکر نکنید تو برنامه گشت و گذارمون اصلا اذیت نکردیدا. کلی گریه و خسته شدم و گرسنگی و دستشویی و ...

ولی کلا بچه های نازی بودید و از دید من مادراصلا اذیتم نکردید.

پارک عمه مستانه. این پارک و به نام عمه کرده بودید.

آراد در حال سرسره بازی

نیکراد هم در حال بازی و عشق و حال

میلاد نور و گشت و گذار

قربون مانکنهای آینده ام برم من.

اینبار گشتن با شما تو مراکز خرید واقعا طاقت فرسا و سخت بود ... یا ماشین می چرخوندم یا در حال بالا و پایین رفتن از پله برقی بودم و یا دنبال خوراکی و دستشویی برا شما گل پسرا.

 

رستوران میلاد نور

کافی شاپ میلاد نور و بستنی خوردن شما . همچین منوی انگلیسی رو دست گرفتن انگار همه رو می خونن.

قربونت برم نیکرادم.

آراد بستنی خور مامان

بیمارستان آتیه. محل تولدتون

اینجام همه رو محو تماشای خودتون کرده بودید

اینجا با حباب سازایی که خریده بودید و بازی می کردید و مردم تقریبا همه دورتون جمع شده بودن برا تماشای شیطونی هاتون

اینم کارتهایی که عمه جون زحمت کشیدن و براتون خریدن . و باهاتون بازی می کرد.

فلش کارتهای خوبیه و شما دوتا شیطونم کلی سرگرم میشید. این فلش کارتا مخصوص 6 سال به بالاست ولی شما اینقدر خوب باهاش بازی می کنید و سرگرم میشید که گاهی فکر می کنم 6 ساله اید

 

اینم قطارهایی که از قائم خریدید

این موتورها رو هم بابا مهدی براتون خریده

ماشینهای مورد علاقه تون که به کلکسیونتون اضافه کنید.

این حباب سازها رو هم خانوم جون وقتی خونه عمه بودید براتون خرید و کلی سرگرم شدید.

 

این قطارم بابا مهدی براتون خریده ... دوتاست که من از یکی اش عکس گرفتم

موبایلها رم عزیزجون کنار شیرینی که براتون خریده بود از قنادی خریده

ساعتهایی که بابا مهدی براتون خریده و تو اتاق تاریک تصویر رو پرده می اندازن

دمپایی هایی که مستانه جون براتون خریده بود که تو خونه شون راحت باشید.

پسندها (1)

نظرات (2)

عمه مستانه
24 مهر 93 13:29
الهی من دور شما دو تا عسل بگردم که انقد ماهید فداتون شم عسلا مرسی عمه مهربون
گل آرا مامان طاها و تارا
19 دی 93 14:36
سلام مامانی خدا قوت.ماشالله به این ناز پسرای خوشکل.خدا حفظشون.خیلی وقته نت نیومدینا درک میکنم باید حسابی سرتون شلوغ شده باشه.ماشالله چقدر آب تنی رو دوست دارن. چیزی به 3 سالگی بچه ها نمونده.ماشالله دیگه آقا شدن واسه خودشون.همه عکساشون عالی بوn مرسی دوست خوبم. بله حسابی درگیر کارها و شیطنتهای این فسقلیا هستیم. خدا فرشته های شما رو حفظ کنه .ممنونم