واکسن هجده ماهگی
تحمل درد این واکسن ، برای شما سخت ترین کار دنیا بود. و برای من ، که درد رو در چهره ی شما میدیدم غیر قابل تحمل ترین کار دنیا . به جرات می تونم بگم که سخت ترین واکسن، واکسن هجده ماهگی شما بود. یکروز تمام گریه کردید و از درد راه نرفتید. نیکراد که اصلا پاش و زمین نمیذاشت . بازم آراد پسر پر طاقتم، علیرغم درد شدید راه میرفت و گریه می کرد. الهی فداتون بشم مادر . چه کار سختی بود. کاش اون دردها رو به جون من می ریختن گل پسرا. مراقبت سه روزه از شما کار سختی بود . دو روز خونه عزیزجون با کمک خاله و دایی و عزیزجون و پدر جون ، خصوصا روز اول و یکروزم خونه خانوم جون که آراد تازه اسمشو یاد گرفته و با زبون شیرینش میگه خانجون . تا اینکه امروز بهتر شدید. ولی بازم نیکراد پاش رو خم نمی کنه و به سختی بلند میشه . خلاصه اینکه این واکسن، که تقریبا آخرین واکسن دوره کودکی تون بود خیلی دردناک و سخت بود. ولی بازم شما دوتا فرشته بودید که طاقت آوردید و بازم یه درس بزرگ به مادر دادید. اینکه واقعا صبورید . اینکه درد همون یک لحظه است و بعد فراموش میکنید که درد چیه و عامل ایجاد درد کیه. اینکه دنبال عامل ایجاد درد نمی گردید و همون لحظه می بخشید و می گذرید. اینکه کینه به دل نمیگیرید و با یه اسباب بازی کوچولو شاد می شید و می خندید. چقدر شما فرشته ها صبور و بخشنده اید . بازم یک کلاس درس دیگه از شما فرشته ها. بخشندگی. چقدر دوستتون دارم و چقدر برای این همه تحمل داشتن و صبوری تون احترام قاِیلم.
آراد در مرکز پایش رشد قبل از زدن واکسن
نیکراد در مرکز پایش رشد قبل از زدن واکسن.
بعد از واکسن در حیاط خونه عزیز جون. در حالی که از درد از بغل خاله پایین نمیاد
بعد از واکسن و درد شدید در پا و تب بالا