خودم را گم کرده ام
چقدر نگاه کردن به صورت ماه شما برایم لذت بخش است.
چقدر این عبادت برایم شیرین است.
رستگار شدن، با نگاه کردن به چهره ی معصوم شما،این ممکن است؟
چقدر دلخوشم به این عشق .به این رستگاری.
چقدر دلخوشم به لحظه های مادری ام.
چقدر شما را دوست دارم.
چقدر از شما لبریزم در همه ی لحظه های حضورم در دنیا.
این روزها سرشار از عشقم برای شما و سرشار از دلتنگی برای خودم .
احساس می کنم خودم را گم کرده ام .
در دنیای شما گم شده ام و هر چه هستم تماما یک مادرم.
خودم کجا هستم، نمیدانم.
هزاران دلیل ناگفته دارم برای دلتنگی هایم.
هزاران دلیل که می آیند و میروند و من باز عاشق می مانم.
و گم شدن در شما ، یکی از این هزاران است .
و رسیدگی به نیازهای گاه و بیگاهتان برایم زندگی بخش است.
گوش دادن به شیرین ترین صدای دنیا که صدای شماست، آرامم می کند.
ونگاه کردن به چهره ی چون ماه شما، بیقراریم را چند برابر می کند و من باز فقط یک مادر می مانم.
گم می شوم در غبار تمام روزهایی که با شما گذشته و امید به تمام روزهایی که هنوز نیامده.
با مادری ام می خوابم، با مادری ام بیدار می شوم و با مادری ام در روزمرگی ها گم می شوم.
و این، عبادت من است .
دوست داشتن شما تمام زندگی من است.