مرواریدهای گرانبها
پنجم مهر ماه 91 و 17 آبان 91 روزهایی خاص در تقویم ما هستند . روزی که اولین مرواریدهای زیبای پسرکانم جوانه زد و تمام خستگی مادرانه ام را از تن زدود . انگار خستگی تمام این هفت ماه از تنم در اومد وقتی عزیزجون مژده در آوردن دندون نیکراد و بهم داد. انگار دنیا رو بهم دادن. اون روز وقتی عزیز جون داشت به نیکراد نارنگی میداد متوجه دندونهای نیکراد شد. و یک ماه و پانزده روز بعدش منتظر موندیم تا دندونهای زیبای آراد خوشگلم هم دربیاد . و دندونهای آراد و خودم وقتی بهش غذا میدادم دیدم. ناگفته نماند که براتون دوبار آش دندونی پختیم... یکبار بدون مهمون و بعد از اینکه دندون نیکراد در اومد و یکبار هم با جشن و مهمون بعد از اینکه دندون آراد دراومد. هر...