آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

بوی ماه مهر

  پشت پلکم ابری که به پهنای خزر بارانی است بی قرار است که لبریز شود کاش می شد که دلم نزد خدا ضامن بارش پاییز شود مهر آمد. با نوید یک پاییز دیگر . پاییز بی برگ اما بی ریا. بی کینه و پر از سخاوت برای پرندگان مهاجر. همیشه پاییز که میشود حس غریبی در من ایجاد می کند. همیشه ماه مهر را عاشقانه، دوست داشته ام. رنگارنگی برگهای پاییزی اش را. آوای دلنشین خش خش برگهایش را. بارش بارانهای زیبایش را و آفتاب کمرنگ و با ارزش پاییزی را. همان یک ذره آفتاب برایمان حکم کیمیا را پیدا می کند و در تابش آن گرم می شویم. عاشق نوشیدن یک فنجان چای داغ در یک بعد از ظهر سرد و نمناک پاییزی هستم. که کنار پنجره ای رو به باغ رنگارنگ ب...
2 مهر 1392
1