آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

یک روز خوب ولی سخت

نوزده اردیبهشت دقیقا پنجاه روزه بودید که ختنه شدید. خیلی کوچیک بودید. معصوم و بیگناه . خیلی حس بدی بود ، نتونستم بیام تو ببینم . پشت در اتاق موندم و پدر جون و بابا مهدی رفتن تو . نیکراد خیلی گریه کرد، می ترسیدم نکنه بی حس نشده باشه ولی بعد فهمیدم به خاطر گرسنگی بود . فدای پسر دل نازکم بشم من. تمام راه تا خونه دوتایی گریه کردیم .منم پا به پای گلم گریه می کردم. البته الانم اخلاق نیکراد اینجوریه وقتی تو خط گریه می افته دیگه ساکت نمیشه . اما آراد اصلا گریه نکرد. صداش در نیومد قربون پسر پرطاقتم برم . آراد الانم اینجوریه در مقابل مریضی خیلی پرطاقته پسرم. بعدم یه جشن کوچولو گرفتیم تو خونه و اینم عکس کیک که خاله جون زحمت خریدش رو کش...
22 تير 1392
1