آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

هشت ماهگی آبان 91

1393/2/30 23:25
نویسنده : مامان پریسا
435 بازدید
اشتراک گذاری

هشت ماهگی . آبان دوست داشتنی .چقدر این فصلهای خدا زیبا هستند . چقدر با وجود شما دو تا همه چیز زیباست . چقدر فصلهای کودکی زیباست. قدر این روزهای زیبا رو بدونید پسرهای خوشگل مامان. قدر کودکی هاتون. پاکی ها و زلالی هاتون . این روزها من و باباجون به شما میگیم سو گیبی یعنی مثل آب روان .زلال و پاک و پر از امید و هدف . چهار دست و پا که راه می رید دیگر مانعی نمی شناسید ، هر چی سر راهتون باشه رو کنار میزنید و یا از روی اون رد می شید . مثل آب که از سنگ و صخره عبور می کنه تا به هدفش برسه. همیشه اینقدر مصمم و با اراده بمونید فرشته های من.

فصل رسیدن به های حیاط خونه عزیز جون

فصل جنگلهای پاییزی هزار رنگ

این روزهای شیرین با شیرینی راه رفتن شما و ایستادن های نیکراد رنگ و بوی تازه ای گرفته ... با دندون درآوردن آراد، خستگی این هشت ماه واقعا از تنم دراومد... این روزها کنجکاو و شیرین به هر جا سرک می کشید... به همه چیز دست میزنید... از ترس شما تمام خونه باند پیچی شده...خنده... منظورم اینه که تمام جاهای خطرناک رو پوشوندیم تا خدای نکرده آسیبی به شما نرسه... نیکراد شیطون تر از آراده و آراد خیلی خوب راجع به هرکاری فکر می کنه... عاشق چهاردست و پا رفتنتونم که با سرعتی باورنکردنی تمام خونه رو دور میزنید و هرازگاهی برمی گردید و پشت سرتونم میبینید. باسرعتی باور نکردنی درحال عبور و گذر از تمام مراحل زندگیتون هستی و هر روز به اندازه بیست و چهارساعت بزرگتر می شید... چقدر این بزرگ شدن شیرینه. حالا معنی خیلی از کلمه ها رو میفهمید. همه رو به نام میشناسید و هر کی رو صدا می کنیم بهش نگاه می کنید. آراد خیلی کتاب و روزنامه و مجله رو دوست داره. کتابهای هوشی رو که براتون خریدم با دقت نگاه می کنه... نیکراد نازنینم که مدام در حال گذره... و تقریبا از اواسط این ماه میتونه با کمک مبلها بایسته ... دوستتون دارم فرشته های باهوش و دوست داشتنی.

 

هر روز که میگذره عاشق تر میشم.

آخه تو رو خدا خوردنی نیستن این فرشته ها؟؟؟

 

قربون اون معصومیت توی نگاهت برم مادر . دنیا هم جمع بشه هیچ کی نمیتونه تو رو ازم بگیره

فقط یه مادر می فهمه معنی این نگاه چیه

شیرینم فقط دنبال شیطونی کردنه. اولین باری که داری چهاردست و پا به صورت کامل راه میری

 

عسلم. پسر دانشمندم  عاشق کتاب خوندنه

آراد آینجا در حال دندون درآوردنه و به خاطر همینم دستش تو دهنشه

عاشقتم که یک لحظه آروم و قرار نداری

 

دوستتون داریم . هم من هم باباجون. هردو عاشقانه دوستتون داریم

 

بازم پروفسورهای من دارن سر گردی زمین که شبیه گردی لاستیک موتورشونه بحث می کنن . این موتورها رو خاله پریناز روز کودک برای گل پسرها خریده. دستت درد نکنه خاله جون

خیلی دوست داری زیر فرشها رو بلند کنی و ببینی چه خبره... پسر کنجکاوم

اولین باری که آراد با پستونک به خواب میره و از اون به بعد بچم پستونکی میشه.

آخه تو رو خدا از این قندعسل شیرینتر دیدید؟ آراد عاشقتم مادر

اینم یه حبه قند دیگه... الهی دورت بگردم شیرین عسلم

 

عشق تلویزیون و دیدن سی دی بی بی انیشتین و جیگیلی ها

وقتی شیطونی  و عاشقی و محبت داداشی ها گل می کنه

 

قند عسلها کنار سفره حضرت ابوالفضل که خونه خاله زری عزیزم برگزار شده بود. نذرتون قبول خاله جون . این روزا خاله عزیزم منتظر ورود یه نوه کوچولو هستن.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)