آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

نه ماهگی آذر 91

1393/2/30 23:27
نویسنده : مامان پریسا
726 بازدید
اشتراک گذاری

نه ماه از زندگی با شما، در کنار شما گذشته.

نه ماه از هم نفس بودن با شما نه ماه شب بیداری ها و خستگی های روز گذشته.

نه ماه خوشحالی بی پایان . نه ماه لبخند های سبز در شما. نه ماهی که بعد از نه ماه انتظار عبادت گونه برای به دنیا آمدن شما گذشته.

فرشته های معصوم زندگی ام میدانید پاک ترین و معصوم ترین مخلوق آفریدگار هستید؟ بگذارید این معصومیت همیشگی در نگاهتان جاودانه شود .فرشته های معصومم، نه ماهگی شما مصادف شده بود با دهه محرم و ایام عاشورا و این اولین عاشورا و مراسم محرم در زندگی شمابود.

این هم عکس علی اصغرهای کوچولو. قربونتون برم که تو این عکس مثل ماه شدین.

فرشته هایی که با هیچ چیز در دنیا عوض شدنی نیستن

فرشته های معصوم زندگی ام چه کنجکاوانه دنیا را میگردید و می چرخید و چه پشتکاری دارید برای رسیدن به هدف. و چه مسئولیت خطیری دارم من که لوح سفید قلب و ذهن شما را بنویسم از همه ی خوبیهای دنیا.دلم میخواهد لحظه لحظه ی کودکی تان را حفظ کنم و نگه دارم . بزرگ می شوید و لحظه های کودکی تان مدام از دست من در حال فرارند. آذر ماه فصل نه ماهگی شما پر بود از کنجکاویهای کودکانه شما برای کشف این دنیا.

عاشق بیرون رفتن شدید در این فصل سرد سال . تا اسم در در میاد چشمهاتون از تعجب گرد میشه و چهار دست و پا میرید و پشت در همیشه بسته اتاق می نشینید. هر کاری من بکنم تقلید می کنید. نیکراد یاد گرفته آراد و ببوسه. وقتی میگیم داداشی رو ببوس صورتش رو به صورت داداشی نزدیک می کنه و مثلا می بوسدش. جز برادرش هم هیچ کسی رو نمیبوسه. آراد با دقت تمام، همه چی رو نگاه می کنه عاشق نقشه های روی فرش و قالیه. به بخاری دست نمیزنید و میدونید داغه . نیکراد عاشق کابل و سیم و دکمه های تلویزیونه. خیلی هم بد غذا شدید. آغاز راه رفتن تون در این ماه بود که اولین قدمهاتونو کنار مبل برداشتید یعنی در هشت ماه و بیست روزگی و هنوز نه ماهتون تموم نشده. نیکراد اصلا از خطر کردن نمی ترسه با سرعت بیشتری راه میره و بیشتر زمین میخوره اونقدر سرعت چهار دست و پا رفتنش زیاده که نمی فهمی کی اومده زیر دست و پات. اما آراد محتاط تره و کمتر زمین می خوره. خیلی کارهای دیگه هم می کنید که واقعا یادم نمی مونه براتون بنویسم. عاشقتونم عزیزای دلم .

گل پسرها کنار یکی از هیات های عزاداری

نذری حلیم خونه ی دایی رضای عزیزم .عکس های مراسم حلیم پزون همه دسته جمعی بودن  و شما عکس تگی کنار دیگهای بزرگ حلیم نداشتید.

ظهر عاشورا . به خاطر سردی هوا نتونستید لباسهای علی اصغر تون رو که بابا جون و عمه مستانه عزیز زحمت کشیده بودن و براتون خریده بودن بپوشید و از توی ماشین مراسم و نگاه میکردید.

نذر شیر کاکائو با کیک برای هیات محله مون

گل در اومد از حموم

بلبل در اومد از حموم

فرشته های خنده روی مامان. عاشق این لبخند هاتونم و این لبخند هاتونو با هیچ چیز در دنیا عوض نمیکنم

 

 

وقتی پسرهای نازم با این سن کمشون میتونن بایستن و راه برن

الهی فداتون بشم با این لباس ورزشی های نازتون

آراد شیرینی یک زندگیه. پسری متفکر که مدام با گلهای قالی مشغول حرف زدن بود

نیکراد شیطونکم که به فاصله دو هفته زودتر از آراد راه افتاد

نیکراد داره داداشی اش رو میبوسه

عشقم اولین بار در نه ماهگی بدون کمک ایتاد و چندقدم راه رفت

عاشق اون پای خوشگلتم که اونجوری از رو زمین بلندش کردی

شیطونی و مهندسی همزمان

بازهم نگاههای پر از معصومیت و عشق

وقتی به نیکراد گفتم ژست بگیر برا مامان و بخند

آراد بعد یه مسیری که چهاردست و پا میرفت اینجوری استراحت می کرد.

وقتی نیکراد به آراد زور میگه و می خواد روسری از سرش برداره

عاشق دندونهای نازتونم

 

وقتی اولین بار نیکراد خودشپستونک رو از زمین برداشته و گذاشته تو دهنش و وابسته پستونک شده

این لباسی که تن بچه هاست مال دوران بچگی خودمه که دایی رضا برام از اصفهان سوغاتی آورده بود

در عکسهای بالا کلاه سوغاتی خاله فاطی از کرمانشاه رو رو سرشون گذاشتن

اولین باری که آراد دست پدرجونو گاز گرفته

آراد متخصص رفتن زیر مبلها و سوراخ سنبه های اینجوری بود. با چه مهارتی هم دنده عقب می گرفت و می رفت لابلای مبلها

رهبر ارکستر نیکراد نانازی

این هم هندونه های شب یلدا و بچه ها که داریم می ریم خونه دایی فریدون . نیکرادم حسابی مریض و سرماخورده بود

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)