آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

بیست و دو ماهگی

1393/3/13 0:30
نویسنده : مامان پریسا
458 بازدید
اشتراک گذاری

تمام ناتمام من با تو تمام می شود

دی ماه ، ماه بیست و دوم زندگی شماست ... دو فرشته ی کوچک که روز به روز بزرگتر و دوست داشتنی تر می شوند. بعد از گذر از زمستان منتظر بهاریم و این انتظار شیرینیه. خاطراتتون رو براتون ثبت می کنم... شیرنترین رویاهایتان و کودکی هایتان را براتون به یادگار می گذارم باشد که در عبور از کودکی چیزی از قلم نیافتد. در ادامه مطلب عکسها و خاطرات 22ماهگی تون رو با کمی تاخیر براتون به یادگار میذارم.

بیست و دو ماهگی شما با سفر به مشهد شروع شد، که سفری واقعا خاطره انگیز بود... و یکهفته بعد از اون به خاطر تعمیرات در خونه ، به خونه خانوم جون رفتیم و حدود یک ماه مهمان خونه ی گرم و دوست داشتنی شون بودیم.

شما دوتا بچه های خوشبختی هستید ... داشته هایی رو دارید که کودکان زیادی در حسرت این داشته ها هستند... چون در خانواده ای گرم و مهربون به دنیا اومدید که همه دوستتون دارن و دنیا دنیا عشق رو هر روز و هر ساعت بهتون هدیه میدن. فرشته های دوست داشتنی من... در دنیا ارزشی که عشق و محبت، داره با هیچ چیزی برابری نمیکنه. خوردنی رو از هر راهی و هر جوری می تونید تهیه کنید. پوشیدنی هاتون رو هم همینطور... ثروت و پول رو هم بالاخره به دست می آرید. فقط کانون گرم خانواده است که با هیچ چیز، خریدنی نیست و با هیچ ثروتی به دست نمیاد.

شما گنج هایی دارید که با هیچ چیزی بدست نمیاد و قابل مقایسه نیست... همینطور ما، ثروتی داریم که با هیچ گنجی قیاس نمیشه. چون شما دو تا فرشته رو داریم  ... من و بابا مهدی عاشقانه می پرستیمتون و همه ی دنیامون رو وقف شما کردیم.. بابا مهدی هر روز، وقتی از سرکار بر می گرده، با یه هدیه ی تازه میاد سراغتون . هر روز با وجود خستگی کار، باز هم برای من و شما وقت میذاره... ساعتهایی که کنار شماست خستگی براش مفهوم نداره مگر اینکه واقعا خسته باشه.

عزیزجون و پدرجون مهربونی دارید که واقعا تمام زندگیشون رو صرف شما کردن. و در این دو سال از هیچ کمک و محبتی در حق شما دریغ نکردن ...پدرجون تمام این دو سال هر روز صبح با نون تازه ای پشت در خونه منتظر مونده ور رو به روش باز کنید . با هر خنده شما خندیده و با هر گریه ی شما اشک ریخته. هر روز صبح با هم ورزش کردید و گردش و بیرون و ... هر وقت کاری داشتیم یک لحظه هم معطل نموندیم... چون پدرجون رو داشتیم. امیدوارم سالهای سال سالم و سربلند باشن. و سایه ی سبزشون بالای سرمون. عزیزجون با وجود مشغله های زیادی که داره، باز هم اولویت اول زندگی اش شما هستید و در نگهداری از شما خم به ابرو نیاورده. همیشه و در همه حال برای نگهداری از شما پیشقدم بوده و هیچ کجا نبوده که من رو دست تنها بداره.  خاله ی مهربونی دارید که عاشقانه شما رو میپرسته و مراقبتونه. اونقدر مسئولیت شما رو خوب به عهده میگیره که هر جا باشه همه بهش می گن مامان دوقلوها اینه.

آقاجون و خانوم جونی دارید که اونقدر دوستتون دارن که اندازه نداره. آقاجون اونقدر دوستتون داره که هر وقت می خواد از شما صحبت کنه اشک شوق تو چشاش حلقه میزنه. در این یک ماه که مهمونشون بودیم، هر روز که از مغازه برگشته با دست پر اومده خونه و حتما یه چیزی برای شما دوتا فرشته خریده. با وجود سن و سال زیادش، بازم کنار شما بچه شده و باهاتون بچگی کرده. همیشه مراقبه که کسی از روی نادونی آسیبی به شما نرسونه. همیشه به من سفارش میکنه که مراقب شما باشم و شما رو از گزند آسیبها و چشم بد در امان نگه دارم.  اونقدر بادکنک براتون خریدن که اگه نمیترکیدن الان کل اتاق پر از بادکنک بود. آخه پیشنهاد شما برای هر کی که از راه میرسه بادکنکه. وقتی ازتون میپرسم چی دوست دارید براتون بخرم میگید: بادکونک... شمام خیلی دوستش دارید و وقتی از در میاد تو اولین کلمه ای که بهش میگید اینه که : آقاجون نخوابی... آخه خیلی دوست دارید تو اتاقش بازی کنید. خدا سایه شونو از سرمون کم نکنه.

خانوم جونم که جای خودش... هر خرابکاری که می کنید، خم به ابرو نمیاره و حتی یک کلمه هم بهتون نمیگه که نکن یا دست نزن... از جون و دل دوستتون داره. تمام خونه شون رو بهم ریختید... دیوارها رو نقاشی کردید... مبلها رو خط خطی کردید، ولی حتی یک بار هم بهتون نگفتن نکن... خیلی دوستتون داره و پر از مهر و محبته. عمه فاطی مهربونی هم دارید که واقعا و از صمیم قلب دوستتون داره و شمام عاشق اون و خصوصا اتاقش هستید. در این مدتی که خونه شون بودید، حسابی لوازم اتاقش رو بهم ریختید. از همگی ممنونیم... از همه به خاطر این همه محبتی که به شما دارن، ممنونیم.

بقیه اطرافیان هم که جای خود دارن... همه و همه دوستتون دارن .... هیچ کسی نیست که شما رو ببینه و عاشقتون نشه منم از همه ممنونم .... از همه به خاطر این احساس خوبی که نسبت به شما دارن و انگار منو دوست دارن، ممتونم.

حس خوبیه وقتی یه مادر می بینه اطرافیان، بچه هاش رو دوست دارن و بهشون احترام میذارن و انگار خستگی مادر، با وجود این دوست داشتهای اطرافیان درمیره.

در این ماه بزرگ شدید رشد کردید و کنار کسانی که دوستتون دارن زندگی کردید.

خونه خانوم جون، سرمای سختی خوردید. تا به حال به این شدت مریض نشده بودید ،بیماری سختی که واقعا توانم رو گرفت. خیلی اذیت شدید. سرفه های سختی می کردید و همراه با اون تب و گریه و بی اشتهایی... دو هفته اذیت شدید. دو بار دکتر رفتیم و دارو گرفتید. من و بابا مهدی هم همراه شما مریض شدیم. خاله پریناز و عمه فاطی و خانوم جون و عزیز جونم همه مریض شدن ... شما خوب شدید که من مریضی ام بدتر شد. سرماخوردگی شدید و سرفه های سخت.  آراد دوباره علایم سرماخوردگی رو داره و این  خیلی برام عذاب آوره و فقط دست به دامن خدا شدم که دوباره مریض نشید. شیرین زبونی در این ماهها حرف اول رو میزنه و خداروشکر می کنم به خاطر همه ی این نعمتهایی که به من داده. خدا رو شکر می کنم به خاطر سلامتی تون . و منم عاشقتونم.

 

پیکاسوها در حال رنگ کردن حمام

صبحانه در خونه ی خانوم جون

وقتی عمه ها براتون شعر می خونن و شمام نگاه می کنید

وقتی عمه فاطی موهاتونو سشوار کشیده

وقتی آراد موهاش رو فشن زده.

نیکراد در حال شستن ظرفها

بچه ها در حال شستن ظرف

یکروز از مریضی بچه ها

بازی با سکه های عروسی عمه

وقتی خونه در حال تعمیره

نیکراد با تل سر عسل

آراد با تل سر عسل

شیطنت آراد وقتی بیمار بود

نیکراد وقتی بیمار بود.

 

 

به چه می اندیشی؟ چیست در جذبه ی چشمان چنان جنگل تو؟

 

وقتی بچه ها دارن از من عکس میگیرن

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رها
13 خرداد 93 12:02
سلام آبجی جونم واقعا" که درست نوشتین بهشت این دنیای ما خونه ی پدر و مادرمونه منم همین حس رو دارم و شما چه زیبا این موضوع رو نوشتین سلام عزیزم شما لطف داری... امیدوارم همیشه سایه شون بالاسرت باشه
مامان رها
14 خرداد 93 0:30
خدا سایه پدرمادرارو از سر ماکم نکنه انشالله ...منکه از وقتی این دخملیمو بدنیا اوردم تو خونمون بند نمیشم همش اونجام دیگه دارم دنبال خونه میگردم سمت مامانیم که از اینم راحتتر بشم به قول مادر شوهر گرامم دختر خونه مادر پدر نره کجا بره اون عاشق اینه که ما یا بریم اونجا یا خونه مامانم اینا میگه تا هستیم قدر این روزا رو بدونید بیاییدو بریدبرای تمام مادراو پدرای گل روی زمین خدا نگهدارشون باشه. قدر این گلهای نازنین و بدونید . من که اگه اونها نباشن نمیدونم چیکار باید بکنم