آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

بیست و سه ماهگی فرشته ها

1393/3/22 20:58
نویسنده : مامان پریسا
702 بازدید
اشتراک گذاری

معنای زنده بودن من، با تو بودن است.

آن لحظه ای که بی‌ تو سر آید مرا مباد!...
معنای عشق نیز
در سرنوشت من
با تو، همیشه با تو، برای تو، زیستن .

فریدون مشیری

پسرکانم ، شاهزاده هایم، ستاره های نورانی آسمان دلم ...

بیست و سه ماهگی تان نیز با همه ی خوشی ها و شیرنی ها و سختی هایش گذشت.بیست و سه ماه از بودن در کنار هم گذشت ... چه امیدی بهتر از این که آرزو کنم بیست و سه سالگی تان را بگذرانیم. چقدر بزرگ شدید مادر... چقدر دوست داشتنی تر و شیرین تر .

اکنون سی روز مانده تا فصل جدید زندگی من ... سی روز مانده تا مادر شدنم دو ساله شود... سی روز مانده تا مادری هفتصد و سی روزه ام کامل شود و شما فرشته ها دو ساله شوید...

خدای لحظه های زندگی ام!  ... مادری ام را مدیون توام و بودن با این فرشته ها که برایم فرستادی... فرشته هایی که با طلوع زیبایشان، افق زندگی ام را روز به روز روشنتر و دوست داشتنی تر کرده اند، دیگر چه بهانه ای دارم برای شکر نکردن تو؟ اگر روزی هزاران بار هم شکر و سپاس بگویمت باز هم کم است. پس خدایا متشکرم و خودت پناه پسرکان معصوم و دوست داشتنی ام باش.

عزیزان دلم ... تمام این ماه پر بود از صدای شیطنتهای شما ... صدای دوست داشتنی شیرین زبانی هایتان که با آن، تمام سکوت دنیایم را شکستید... شاپرکهای رقصان و شادی که غزلخوان به هر سو می پریدند و دنیای مرا از کنجکاوی های کودکانه شان پر می کردند.

دوست داشتن بیست و سه ماهگی تان را نیز با هزاران بوسه برایتان می فرستم ... ستاره های درخشان آسمان دلم.

 

عزیزان دلم ... شاپرکهای شاد دنیای من ...

بیست و سه ماهه شدید...مبارکتان باشد. به امید روزی که برای بیست و سه ساله شدنتان تبریک بنویسم. تا دو سالگی راه زیادی نمانده ... آنقدر شیرین و دوست داشتنی شدید که نمیدانم چگونه توصیفش کنم .

فرشته های شیرین زبانم ، هر کلمه ای که دهان شما خارج می شود بال در می آورم و تا اوج ابرها میروم. مادریم را احساس می کنم و به آن می بالم. تمام خستگی ام از تنم بیرون می رود. هر صبح با شیرینی کلام شما از خواب برمیخیزم و هر شب با لالاییهای شاد و کودکانه ی شما به خواب میروم. امروز در آستانه بیست و سه ماهه شدن ، کامل و بدون غلط صحبت می کنید. حرفها را با مفهوم و فهمیدن معنی آنها به زبان می آورید. آنقدر دوست داشتنی و شیرین شده اید که حتی غریبه ها نیز، برای چند لحظه هم که شده، می ایستند و شما و شیرینکاریهایتان را تماشا می کنند . 

پسرکانم آرزویم سلامتی و خوشبختی شماست و جز این از خدا چیزی نمی خواهم.دوستتان دارم.

این چیه مامان؟؟؟ لفظ این ماهتون، این جمله بود که اونقدر اون رو شیرین ادا می کردید که دلم می خواست اون لحظه غرق در بوسه تون کنم. و تمام اون لحظه رو قاب کنم و به چهار دیواری دلم بزنم. راستش دلم نمی خواد هیچ کدوم از لحظه هاتون رو از دست بدم... دلم نمی خواد هیچ کلمه ای رو نشنیده بگیرم. دلم نمی خواد هیچ کدوم از زیبایی هایی که با شما آفریده میشه... در تمام لحظه های بودنتون ، نبینم. من یک مادرم و تمام لحظه های بودن در کنار شما برایم شیرین و دوست داشتنیه.
درست و غلط همه چی رو ادا می کنید. خدا رو هزار مرتبه شکر که الفاظی که به کار می برید اونقدر کم غلط و بی کم و کاست هستن که من نمیتونم بگم اینو اشتباه می گید یا اینکه بچه ها مثلا به یک کلمه اشتباهی میکن این...

به جرات می تونم بگم که فقط یه کلمه ی خودکار بود که نیکراد بهش میگه شودکار و آراد با همون لهجه ی قشنگش در حالیکه دستشم مدام تکون میده ،میگه: داداش!!! شودکار نه!!! خودکاررررر!قهقهه

این ماه وقتی کار تعمیرات خونه تموم شد و اتاقتون رو چیدم ... از دیدن کاغذ دیواری اتاقتون به وجد اومدید و هر مهمونی که می آمد ،  دستشو میگرفتید و می بردید تو اتاقتون و آراد با اون لحن شیرینش میگفت ... نگاه کن اتاقمو!!! ببین چقد قشنگه .... برچسبهاشو نکنی... دیوار و ننویسی... الهی قربونتون برم من.

واییییییی خدایا... این جمله ی بچه هاست وقتی چراغ اتاق خاموش میشه و شبتابهای کاغذ دیواری روشن میشه.

آراد بچه فوق العاده حساس و باهوشیه. درست و به جا حرف میزنه . و کامل مفهوم همه چیز و می فهمه. نیکرادم همینطوره درست و به جا جواب میده که گاهی از جوابهاشون هنگ می کنم .تعجب

 از تختشون با اون حفاظ بلندش به راحتی بالا میرن . بعد که بازیشون تموم میشه داد می زنن: کمک کن مامان دارم می افتم تا من برم بغلشون کنم و بیارمشون پایین.

 آراد نسبت به مالکیت اشیا خیلی حساسه . اگه چیزی رو اول بهش بدم اونو مال خودش می دونه و حتی اگه دو تا چیز شکل و رنگ هم باشن با یه خال کوچولو علامت میذاره و اونو مال خودش میدونه.

قربونشون برم که این ماه معنی محبت کردن و می فهمن. آراد مخصوصا حساس تر از نیکراده و اگه بگم مگه منو دوست نداری سریع کار بدی رو که انجام میده ترک می کنه و میگه : دوستت دایم.

نیکراد مستقل تر عمل می کنه ... فوق العاده باهوشه و عاشق هیجان و ریخت و پاش . بازی های زمینی یا شعر خوندن رو فقط برای این انجام میده که آخرش با هیجان یه هورای بلند بکشیم و دست بزنیم و اگه شعر یه کم طولانی بشه وسط بازی هورا می کشهو میگه: هویاااااااااااااا.

تقلیدشون عالیه. دیشب نیکراد کوچولو دستش و گذاشته رو کمرش و می گه: کمرم درد می کنه. به تقلید از من که چند روز پیش می گفتم کمرم درد می کنه.

دیروز رفتم تو اتاق و می بینم میز تازه شونو برگردوندن و تمام اسباب بازی هاشونو ریختن توی میزشون  و یکی می کشه و اون یکی هل میده و بعد داد میزنن: تغییر مسیر... می خوایم تغییر مسیر بدیم... منو میگی واقعا دهنم باز مونده بود.تعجب این واژه رو از روی سی دی تینکر بل یاد گرفتن.

هر دو خیلی وابسته خودم شدن و کلا تمام قت و انرژی ام رو میگیرن. جز پیش خاله و عزیزجون و پدرجون هیچ کجا نمی مونن. دیشب آراد تو خواب گریه می کردو می گفت: خاله نرو دانشگاه .

آراد و زودتر میشه گول زدو اسباب بازی اش رو گرفت اما نیکراد محاله وقتی به چیزی گیر میده کوتاه بیاد.

آراد در مورد خودکارش  میگه: درش و بذارم خشک نشه ....

وقتی آراد میخواد اسباب بازی اش یا منو به نیکراد نده و خودش بغلم بشینه به داداشش میگه: نیکراد! ببین چقدر قشنگه تو برو با اون بازی کن ....

برام سوراکس بذار ( لوراکس. اسم سی دی که عمه پوران براشون خریده) اینو نیکراد هر روز بعد از بیدار شدن از خواب میگه.

آراد اون روز اتوی مسافرتی منو پیدا کرده . میپرسه: مامان این چیه؟ می گم: اتو... رفته به نیکراد میگه : داداش این اتوبوسه میزنیم به برق راه میره. خنده

چند شب پیش که اومدیم بخوابیم آراد با اون دستهای ناز و کوچولوش نازم کرد... صورتم و طوری ناز می کرد که از فرط هیجان به گریه افتادم و ناخوداگاه اشکم جاری شد . چقدر قشنگ محبت کردن و یاد گرفته... از اینکه این فرشته های کوچولو چقدر می تونن فهمیده باشن. یا اینکه دو سه روز پیش نیکراد کوچولو دستش و طوری دور گردنم حلقه کرد که واقعا بازم اشک چشمام جاری شد.

نیکراد محکم نازم می کرد آراد بهش می گه: داداش یواش ... موهای مامانو نکش... خیلی نازه. چه حس قشنگی داره وقتی بچه آدم بغلش کنه ... چقدر خوبه بچه ها محبت و یاد بگیرن.

آراد وقتی میخواد چیزی رو به نیکراد گوشزد کنه بهش می گه : پسر گلم نکن.

نیکرادم وقتی میخواد یه چیز جدی به آراد بگه میگه: پسر عزیزم نکن. یا اینکه آیاد نکن می افته یا میشکنه و ....

از شیطنت این روزها هر چی بگم کم گفتم. تفریحگاهتون شده پشت پنجره. از بالای تختتون میرید پشت پنجره اتاقتون و کرکره رو مچاله می کنید و بعد می پرید پایین و لذت میبرید. مبتکر این طرح هم آراد بود. دیروز خاله ازش می پرسه وای چه جوری رفتید بالا؟  آراد جواب میده: بدجوری رفتیم بالا.

آراد به نیکراد : داداش یادته رفتیم خاله شادونه . قایق سوار شدیم . اشتخر رفتیم ...

هر چی از شیطنتهاتون بگم کمه.

بابا مهدی به خاطر بیست و سه ماهگی و ولنتاین براتون گیتار خریده ... یکروز بازی کردید و فرداش اومدید کنارم ایستادید و می گید: مامان ما اینو نمی خوایم بندازیمش آشغالی. بعدم در کمال خونسردی گیتارها رو انداختید تو آشغالی. قهقهه

عسل ببین

این روزای دی ماه ، به خاطر یه سری تعمیرات در خونه مجبور شدیم چند روزی رو مهمون خونه خانوم جون و آقا جون باشیم ... و حسابی بهشون زحمت بدیم. به شما دوتا وروجک که خیلی خوش میگدره و با عمه فاطی مشغول شیطنت و بازی هستید. دست همه گی درد نکنه و به خاطر این همه مهربونی و محبت ازشون ممنونیم. و امیدواریم بتونیم زحمتشون رو جبران کنیم. آقا جون و خانوم جون خیلی دوستتون دارن و شمام اونها رو خیلی دوست دارید.خدا هیچ وقت سایه بزرگترها رو از سرمون کم نکنه. از خوبی این فرشته ها هرچی بگم کم گفتم . با اینکه یه خانواده بزرگ شدیم و اذیتمون خیلی زیاد شده ولی این فرشته های مهربون با عشق ، مراقب شما دو تا هستن و هر روز با امید دیدن شما از خواب بیدار می شن.هیچ کدوم از خرابکاری های شما رو نمیبینن و همون محبت همیشگی رو نثارتون میکنن. بازم ازشون ممنونیم.

 چند شب پیش پشت کامپیوتر عمه فاطی نشسته بودم ... آرادم داشت با خانوم جونش بازی می کرد و نیکراد و مهدی هم خواب بودن... ساعت 1 شب.{#emotions_dlg.e7} آراد همیشه تا این موقع بیداره. توی یک کیسه ی نایلونی یه چیزی رو می آورد که من ببینم و می گفت مامان ببین چی دارم!!! و منم سرسری ازش می گذشتم . تا اینکه بعد از چند بار رفتن و اومدن وقتی دید توجهی به وسیله ی تو دستش ندارم .... شنیدم که روش رو کرده به عسل ( عروسک عمه اش) که پشت سر من رو زمین نشسته بود و میگه ...:  عسل ببین؟؟؟ ببین چی دارم؟؟/ آراد کلا از عروسکهایی که شبیه بچه باشه بدش میاد و میانه ی خوبی باهاشون نداره و بیشتر عروسکهای پولیشی حیوانات رو دوست داره ولی با وجود این وقتی دیده بود من توجه بهش نمی کنم رفته بود سراغ عسل . با شنیدن این جمله مجبور شدم با شرمندگی تمام برگردم  و بعد از بوسیدنش ببینم که وسیله ای که میخواد نشونم بده چی هست.اینم یه درس بزرگ که از آراد فسقلی گرفتم.خوشمزه

 

فدای اون نگاهتون بشم ... امیدوارم همیشه بهترین چیزها رو ببینید.

بازی خونه خانوم جون وقتی تمام دیوار رو خط خطی کردید و تازه آراد به نیکراد میگه : نکن خانوم جون دعوا می کنه

فکر می کنید این دانشمندان کوچولو در حال چه کشفی هستن؟

نیکراد در حال بازی با عروسک بچگی زهرا جون که خیلی هم دوستش دارن .

آراد از عروسکهای طرح کودک بدش میاد ولی عاشق این بالش کوچولوی عروسک زهرا جون شده ... اونقدر بچه پر احساسیه که از دیدن هر چیز جذاب به وجد میاد و میگه ... وایییی خدایاااااااااااااااا.... عاشق عروسکهای پولیشی حیواناته.

بچه ها تو خونه شون که خاله جون خریده و عاشقشن

اینجا این دانشمندای کوچولو در حال کاشتن درخت با کبریت هستن

بچه ها در حال یادگیری روی میز آموزشی شون

نیکراد در حال متر کردن

خواب فرشته کوچولو آراد

خواب شیرین کوچولوم نیکراد

اینجام دکترهام در حال کندن دست و پای عروسکهای سربازشون هستن. اینقدر جدی این کار و می کنن که انگار دارن جراحی واقعی انجام میدن

شیرین ترین لحظه هام با وجود شما خلق میشه.

آخه فسقلی تو توی این سطل جا میشی؟ آراد تبحر خاصی در بالا رفتن از اشیا یا تمرکز کردن برای راه رفتن روی سطوح داره

بچه ها در حال بازی در کلبه خاله شادونه

فسقلی با این سن و سالش اینقدر قشنگ موتور سواری می کرد که انگار موتور سواره

این هم دختران زیبای دوقلو پادمیرا و پارمیدای عزیز دوستای آراد و نیکراد

اینم فسقلی ها در حال شیطنت ... روزی بیست بار این اتاق و جمع می کنم بازم به این شکل در میاد... نیکراد در حال تعمیر قطارشه

اصلا با جمع شدن اشیا میونه خوبی ندارن. عاشق ریختن و بازی کردن با اونها هستن.

آراد در حال متر کردن خونه

فسقلی های مهربون

این هم ماشینی که کاملا خلاقانه با برعکس کردن میزشون درست کردن و همه ی عروسکها رو مسافر ان کردن. خداییش خیلی شبیه متروی تهران شده.

برای مهربونی کردن به هم هیچ فرصتی رو از دست نمیدن. همیشه همینقدر عاشق و مهربون بمونید مادر.

دکتر گفته پامم رو ماساژ بدم ... جمله ی اراد بعد پیدا کردن ماساژور من.

کمک به مامان

کشف دانشمندان بزرگ من.

تمام تلاش دانشمندا به خاطر درست کردن این میز و صندلی ها با سازه های بچگی مامان بود

بوگاتی های هدیه ی بابا مهدی به خاطر بیست و سه ماهه شدنتون

ماشینهایی که تو فرودگاه گریه کردید و خودتونم انتخاب کردید

لب تاب های سوغاتی عزیزجون در مشهد

موتورهایی که بابا مهدی براتون مشهد خرید

هواپیما سوغاتی خاله زری در مشهد

هدیه عمه پوران با دو تا سی دی که یکیش به اسم لوراکس رو خیلی دوست دارید

هدیه عمه فاطی

حلزونهای هدیه عمه فاطی

 هدیه ی من

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)