آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

ماه بیست و ششم اردیبهشت 93

1393/3/29 1:24
نویسنده : مامان پریسا
1,257 بازدید
اشتراک گذاری

تو مرا می فهمی

من تو را میخوانم

و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است

تو مرا میخوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

و تو هم میدانی

تا ابد در دل من می مانی ...

اردی بهشت عروس ماههاست. زیباترین ماه خدا . همه چیز بوی تازگی و عطر طراوت میده. همه جا سبز سبزه. اردی بهشت رو به خاطر بهشتی بودنش خیلی دوست دارم... این سومین اردیبهشتیه که می بینید و باهاش خاطره می سازید ... امیدوارم سی امین اردیبهشت زندگی تون رو کنار هم و تمام کسانی که از صمیم دل دوستتون دارن و تمام وقت و انرژی شون رو برای رسیدگی و مراقبت از شما صرف می کنن جشن بگیریم. الهی آمین

چقدر این روزهاتون قشنگه. چقدر اردیبهشت قشنگه . چقدر شیرین زبونی هاتون قشنگه. عزیزای دلم وقتی با بچه های دیگه در یک سطح سنی مقایسه تون می کنم ، می فهمم چقدر باهوش تر و تیزتر از همسنهاتون هستید.

در این ماه ، اولین تجربه ی فروشندگی رو در مغازه پدر جون داشتید. و چند تیکه لباس به خاله فروختید ... خصوصا آراد که خیلی خوب از پس این کار هم بر میاد... و از اون روز تو خونه کاغذها رو شبیه پول کردید و فروشندگی می کنید.

یک گوشه از حرف زدنهای شیرینتون که نمیشه با هیچ چیزی تو دنیا مقایسه اش کرد . چقدر همه چیز این روزها تون شیرینه... البته ناگفته نماند که اذیت و شیطنت هم دارید ولی حس مادری نمیذاره تلخی و سختی یادم بمونه... و البته کمکهای بیدریغ پدر جون و عزیز جون و خاله پریناز... تنهایی خیلی سخته . تنهایی برای هر آدمی و در هر شرایطی سخته ...

این یه گوشه از حرفهاییه که اشتباه میزنید و البته چون زیاد نیست و بقیه ی کلمات رو درست و به جا ادا می کنید میتونم اونها رو بنویسم.

- انبسدر... انبردست...که اون رو هم تازگیها یادگرفتید و می گید انبر... و بعد دستتون رو نشون میدید و میگید دست.

- هر دو به جای کلمه ولی ... از وقی استفاده می کنید و چقدر شیرین ادا می کنید این کلمه رو مثلا نیکراد  تلفنی صحبت می کنه و میگه رفتیم پارک وقی من ترسیدم و آراد به تقلید از اون این کلمه رو همین شکلی ادا می کنه.

نیکراد به حرف ر می گه ی مثلا نیکیاد... یا خویدم ... ولی آراد دقیقا ر تلفظ می کنه.

- نیکراد: چرا دوست من ننشیندی؟ (ننشستی)

- نیکراد به باباش میگه بشین پیش من تا من خوشحال بشم دیگه گریه نکنم ...

- نیکراد به بابا مهدی میگه: یادت نیست از مغازه ی (فروشی) برای آراد شیر بخری؟یعنی یادت نبود برای آراد از شیر فروشی شیر بخری؟

آراد رفته رو صندلی نشسته کنار میز کامپیوتر. پامو میذارم رو صندلی پای منو میندازه پایین پای خودش و میذاره اونجا میگه حالا صندلی گرفته است. دیگه نمیتونی پاهت و بذاری.

آراد  میگه: اسبها رو دیدی بابا چقدر گنده بود؟ می خواست وقی بیافته تو آب ...

- همدیگه رو خیلی دوست  دارید. نیکراد مهربونی اش رو ابراز می کنه... آراد و میبوسه ولی آراد ، کمتر داداشش و می بوسه و در اصل تو دارتره ...

-یک روز آراد بهونه گیر میشه و غذا نمیخوره و روز دیگه نیکراد.

-دیگه هیچ جایی تو خونه از دست شما امنیت نداره. حتی بالاترین جاهای دور از دسترستون که بالاخره با یه چیزی خودتونو میرسونید بهش...

- استعداد و علاقه عجیبی در درست کردن پازل و لگو دارید ... خصوصا آراد که خیلی هم دقت عمل به خرج میده.

- آراد از حوله دستی ام آویزون شده و اونو پاره کرده. میگم چرا پاره کردی؟ میگه: پاره شد؟ خوب میدوزیمش ناراحت نباش. نیکراد میدوه و میره سروقت جعبه نخ و سوزنهام که تازه کشف کردن . میگم اونو برای چی باز می کنی؟ میگه: برات نخصوص (نخ و سوزن) .میارم دیگه...
- می خوابید تو رختخواب و داد میزنید مامان برای من شیر درست کن ... بعد با خوردن شیر می خوابید.

- امشب آراد: ماماننننننننننننننن بیا آقا بزرگ و بنداز تو کوچه من می ترسم. نمیدونم  آقا بزرگ به چی می گه .

-آراد وقتی می بینه من کنارش نمیرم تا بهش شیر بدم ، میگه مامان بازم دلت تنگ شده؟

- آراد با کلی قصه گفتن برامون به خواب میره و نیکراد با سکوت مطلق ..

- آراد با قصه و حرف از خواب پا میشه و نیکراد با سکوت... و اگه دو ساعت بعدشم ما بیدار نشیم صداش در نمیاد مگر اینکه شیر بخواد .

نیکراد عاشق فوتباله تو پارک و یا جایی که چند نفر رو در حال فوتبال بازی می بینه میره و توپشونو میگیره ... طوری که گاهی بچه های بزرگتر یا اونهایی که دارن فوتبال بازی می کنن دنبالش می دون تا بهش برسن. و اونقدر قشنگ توپ رو شوت می کنه که نگو.

نیکراد علاقه ی خیلی شدیدی به پیچ گوشتی داره. طوری که اصلا تو خونه نمیشه اسمش رو بیاری و اون روزی که یکی دو ساعت با پیچ گوشتی بازی نکنه تا شب عصبی و کلافه است.  چند روز پیش از پیش یه مغازه ابزار فروشی رد می شدیم که با گریه ازمون خواست تا براش پیچ گوشتی بخریم که خدا رو شکر یه اسباب بازی فروشی اونجا بود و دوباره یه ست کامل آچار پیچ گوشتی برا هر دوشون خریدیم و به خونه نرسیده همه رو از تو جعبه درآورده بودن. 

آراد اما خیلی دوست داره با خودش کنار بیاد و بازی کنه. خیلی باغ وحش حیوانات رو دوست داره و با اونها ارتباط برقرار می کنه.. عاشق بعضی حیوونهای خاص مثل زرافه و آهو میشه ... با مردم خیلی راحت ارتباط برقرار می کنه و خیلی زود صمیمی میشه... برای همه سخنرانی میکنه ... طوری که گاهی همه از سن و سالش حیرت می کنن.

کار با کامپیوتر و دوست دارن الانم آراد کنار من نشسته و میگه داری کلید کلکیولیتور و calculator میزنی؟

حالا روایت تصویر این ماهتون...

نیکراد علاقه ی زیادی به ابزار فنی داره... دریل اسباب بازی تو دستش که فقط چند روز دوام آورد... من یه جعبه ابزار داشتم که حالا اثری از ابزار من نیست و کلا تحت اختیار آقا نیکراده. آراد حس هنری اش بیشتره. پیچ گوشتی دوست داره اما نه به اندازه نیکراد.

وقتی بچه ها نقاش می شن و دیوارهای خونه بوم نقاشی شون.

این یکی از شیطنتهای خیلی عادی و روزمره تونه... فقط چقدر حیفه که به خاطر خطراتش مجبورم جلوتونو بگیرم که بازی خطرناک نکنید

باغ زیبای عمو مسعود عزیز

الهی همیشه بخندی گل نازم

جدی و مصمم برای کارهاش پسر فهمیده و عاقلم

بچه ها در آکواریوم کوچولوی شهر ماهی

تنها آرزوم سلامتی شماست و مهربونی تون با همدیگه .

موزه ی حیات وحش. و چقدر هم بچه ها اونجا رو دوست داشتن و با دیدن حیوانات خشک شده تعجب می کردن

وقتی تو پارک دوچرخه ی یه دختر کوچولو رو گرفته بودید و باهاش بازی می کردید.

دعوا سر دوچرخه ی مردم

کمک همون دختر کوچولو به آراد وقتی افتاده بود زمین. آخه آراد جون اگه بیافته دستش و زمین نمیزنه تا بلند شه و از زمین کثیف بدش میاد

خرید در فروشگاه تولو

قربون آراد برم که بادیدن این مانکن می گفت: مامان این آقا سیاه شده چون صندلی هومن و سوار شده.

وای که با این ماشینها چه بساطی داشتیم. وقتی سوار شدید حسابی خوابتون می اومد و رو ماشین خوابیده بودید و همه نیگاتون می کردن . خصوصا نیکراد که خواب بود و تلو تلو می خورد و نزدیک بود که بیافته ... ولی هر وقت میاوردیمش پایین گریه می کرد که دوباره سوارم کنید ... دوبار مجبور شدیم ساعتی کرایه اش کنیم و آخرشم گریه می کردید ببریمشون خونه.

 

 

گردش این روزها در پارک

وقتی نیکراد شب عینک میزنه و درش نمیاره

این روزها جایی نیست که بریم و جمعیتی دورتون و نگیرن و نیگاتون نکنن...

 

اینم خواب و بعد از خستگی

باغ عمو رضا که بهش میگید پارک دانیال

 

این هم گردش یکروز دیگه در مرکز خرید بهاران

الهی قربون اون نگاهت به ویترین لباس عروس برم.  الهی یه روز دامادی ات رو ببینم مادر ... چه آرزوی قشنگی و میدونم که این ، آرزوی همه ی پدر و مادرهاست و امیدوارم همه به آروزشون برسن و دامادی بچه هاشون رو ببین.

مغازه ی پدرجون و شما فسقلی ها که عاشق اونجا هستید

یه شیطنت دیگه وقتی نیکراد لباس خاله جونش و می پوشه

یک مناسبت خیلی خاص

 

نمایشگاه کتاب

امیدوارم آرزوهای قشنگت سوار بر بال قاصدک به گوش خدا برسه پسر ناز و مهربونم

یه شیطنت دیگه ثبت شده از شما دوتا

عینکهایی که پدر جون از بانه براتون آورده... همراه چند تا کادوی خوشگل دیکه ... مثل پتو و لباس و راکت تنیس و ... و وقتی می پرسم کی براتون عینک خریده؟ می گید پدرجون از وانه برمون آورده. خیلی ممنونم از همه اونهایی که چه در خونه و چه در مسافرت از یاد شما غافل نیستن و بجز خودشون به فکر شما هم هستن . امیدوارم زنده باشن و سالم .

بهاره و گردش در طبیعت

ترامبلینگ و پرش روی اون که از تفریحات مورد علاقه این ماه شماست و چه خوب هم از پسش بر میاید

 

 

یک بخش از کادوهایی که این ماه براتون خریدیدم و گرفتید

لوازم بالا رو از خانه و کاشانه براتون خریدم

عروسکهای تولو

چرتکه

خلاقیتهای این روزها و آموزشهاتون

اردی بهشت 93

این روزها گاهی بازیهای خلاقانه ای می کنید که حیفم اومد  براتون ننویسم

اینم دوستای کوچولومون که تو پارکینگ به دنیا اومدن

 

عکسی که نیکراد انداخته

عکاسی کردن آقا آراد

 

شیطنت و بالا رفتن از تخت و پایین اومدن از اون

 

روش خلاقانه نشستن روی صندلی

 

وقتی دوست دارید بچه بشید

 

وقتی آراد دوست داره خودش لباس بشوره و پهن کنه و منم براش طناب کشی می کنم

 

اینجا جعبه ی گیتارتون رو کیف کردید و نیکراد میگه : داره میرم دانشگاه قربان شما .خدافظ

بازی با برنج و شناخت حبوبات

 

بازی با همدیگه به روش خودتون

وقتی بچه ها هوس بچه گی به سرشون میزنه و باید لای پتو بپیچمشون و مثلا قنداقشون کنم و میگن مثل رادین شدیم

 

خلاقیت با چسبوندن پوست پسته به دفترتون

وقتی خودتون خونه درست می کنید

خانه کودک

 

بالارفتن از سطوح نرم و شناخت سفتی و نرمی و پستی و بلندی

نقاشی نیکراد با رژلب روی میزکامپیوتر

نقاشی آراد سمت دیگه همون میز ... بعضی جاها تو خونه تحت اختیارتونه برای نوشتن و شکوفا شدن خلاقیتهاتون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رها
4 تیر 93 8:27
وااااااااااای خدا که چقدر ماشالله هزار ماشالله شیرین و باهوشن یه بووووووووووووس محکم از طرف من واسه هر دوشون وقتی از شیطنتاشون میگین آدم میفهمه چقدر مادر صبوری هستید اشالله خدا بهتون ببخشه این دوتا فرشته کوچولوی مهربون رو بازم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس سلام عزیزم خیلللللللی ممنونم از این همه لطف که به ما دارید. و این همه انرژی که از شما دوست خوب میگیرم
مریم
28 تیر 93 9:22
واقعا كه خوش سليقه ايد.لباسهاي قشنگي براي دو ستاره هميشه ميخريد.اينجاست كه ميگن پسربايد خوش تيپ باشه[ مرسی گلم نیکانم همیشه مرتب ودوست داشتنیه