آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

هجده ماهگی

1393/3/4 0:51
نویسنده : مامان پریسا
826 بازدید
اشتراک گذاری

ناگهان چقدر زود ، دیر می شود.

گرمای تابستان هم گذشت. فصل رویایی کودکانه تان.  تابستان مختص کودکان است و بیشترین سهم این فصل برای کودکان. بیشترین لذت را هم کودکان از این فصل می برند. فصل گرمای دلچسب و بازی در پارک و هوای آزاد . آب بازی و دوچرخه سواری. با پایان این فصل هجده ماهگی شما نیز تمام شد و قدم به نوزده ماهگی عمرتان گذاشتید. حالا دیگر تکرار تمام فصلها را دیده اید و معنای تابستان را میدانید.

حالا دیگر نوپایان نوزده ماهه ای هستید که معنی خیلی چیزها را می فهمید و میدانید. حالا دیگر بزرگتر شده اید. قد بلند تر. رعنا تر. رشیدتر. حالا از چشم من مادر، خیلی بزرگتر شده اید. قوه ی تفکرتان عمیق تر شده. ترس را می فهمید قدرت تشخیص خوب از بد خیلی چیزها را دارید. با اینکه هنوز کودکی یک سال و نیمه بیش نیستید ،اما انگار تمام خوب و بد دنیا را فهمیده اید. وقتی کار بدی می کنید، نگاهتان به چشم من است که ببینید تشویق می شوید یا تنبیه. همینطور وقتی کار خوبی را انجام میدهید. اما قانون کودکانه تان چیز دیگری میگوید:

اینکه همه چیز خوب است و زودگذر. اینکه من درست میگویم . ببین و بگذر. کاش قانون شما در همه عالم حکم فرما بود که ما بزرگترها نیز از روی همه چیز به همین سادگی می گذشتیم. می دیدیم و میگذشتیم.

این ماه پر بود از شیطنتهای کودکانه شما. بازیهای شاد . در این ماه همدیگر را به طور کامل شناخته اید و میدانید ماهیتهایی جدا از هم ولی در کنار هم هستید . الان خوب میدانید لذت بازی در کنار هم چیست. یا دعوا کردن و گرفتن اسباب بازیها یا لوازم یکدیگر چه مزه ای دارد.

حالا تقریبا تمام کلمات را کامل یا ناقص ادا می کنید. خصوصا آراد که با آهنگ مخصوص به خودش تمام کلمات را می گوید. نیکراد سکوت بیشتری دارد ولی در تمام مدت فکر می کند و بعد کاملا غیر قابل تصور چیزی را می گوید که فکرش را هم نمیکردیم.

الان کارتهای صد آفرین رو میخونید. حتی اگه دستم رو روی تصویرش بذارم میتونید نوشته رو بخونید. و من این همه تلاش شما رو مدیون خاله پریناز مهربونم که در تمام اوقاتی که مراقب شماست مثل یه معلم دلسوز باهاتون کار میکنه.

بچه ها واقعا باهوش هستند و بکر و دست نخورده و این ما هستیم که نحوه ی یادگیری اونها رو درست و غلط رقم میزنیم.

دیروز یه فلش رو جلو چشم نیکراد به کامپیوتر متصل کردم . امروز همون فلش رو تو کیف من پیدا کرد و درست برد سر جاش و به کامپیوتر نصب کرد.

دیگه وقتی سر کوچه ی عزیزجون یا خانوم جون میرسیم هر دو رو می شناسید و اسمشو میگید.

سر در پارکی که گاهی بهش سر میزنیم دو تا شیر هست. حالا از هر راهی که بریم از فاصله ای خیلی دورتر از پارک آراد با زبون شیرینش می گه :   شیییییییییییییییییییییر . یعنی یه خورده هم بترسید.

عاشق جانم گفتن آرادم که وقتی صداش می کنی میگه: جانم.

تا ده رو به ترتیب و خیلی خوب یا یک عدد من یک عدد شما می شمارید و خیلی هیجان زده ام میکنید.

عاشق پیچ گوشتی و چکش و کاتر هستید و خیلی قشنگ با اونها بازی می کنید.

فرصت هم که پیدا کنید سر میز آرایش من یا میز کامپیوتر هستید. از تختهاتونم فعلا به عنوان زمین بازی استفاده میکنید.

این روزها یک کار دیگه هم می کنید و اون اینه که باطری تمام اشیایی که باطری دارند رو در می آرید. نیکراد با یک مهارتی این کار رو میکنه که من نمیتونم انجامش بدم. مثلا چند روز پیش ،  خونه خاله زری دو تا باطری آورد و گذاشت کف دست من . منم از همه جا بی خبر. تا نگاه کردم دیدم کنترل تلویزیون رو برداشته و بدون اینکه کسی ببینه درش و باز کرده و باطری ها ش رو در آورده. حالا دیگه هر جا میره همه مراقبن تا کنترلهاشون دل  و روده اش بیرون نریزه. قربونشون برم که اسباب بازی هاشون هیچ کدوم نه باطری دارن نه در و پیکر درست و حسابی برای جای باطری. فدای اون انگشتای ظریفشون بشم من.

 

 

آراد و بازی با تخت و ستاره ها

نیکراد در حال تعمیر ماشینهای خراب ( در حال خراب کردن ماشین)

ن

شیرینم

نقاشی دوقلوها. از سن خیلی پایین همون موقعی که راه افتادید عاشق نقاشی بودید. ما بین این دو تا تخت و که میبینید، با پشت یکی از مبلها، مخفی گاه نیکراده وقتی می خواد یک کار خطایی مثل خوردن یه چیز ممنوعه رو انجام بده.

بازی در تخت

گلها در باغ

در حال بازی حیاط خونه عزیزجون

پارک سر کوچه

دامادهای خوشگل در عروسی عمه جون

بستنی خوردن عزیزان دلم

عاشق نشستنتم مادر

عزیز دلم عاشق این نگاهتم

گردش در یک روز گرم تابستان

آب خوردن دو نفره

دوست داشتنی های دنیا

یکی از بازیهای معمولی هر روزتون... لوله کردن فرشهای کوچک و بازی روی آن

پنیر خوردن بچه ها

بازی با عروسکهای کودکی مامان و بازی با کمد لوازم شخصی من ... کار هر روزه شما

هدیه

قطارهای توماس آواز خوان و لگو که خیلی دوست داشتید وقتی روشن میشد آراد می ترسید و نیکراد دلش می خواست حتما روشن باشه

پسرم عاشق پیچ گوشتی و تعمیر کابینت با اونه

سوغاتی شیراز

بازی با فلش کارتهای صد آفرین... اسامی تمام اشکالی رو که در اون هست به خوبی تکرار می کنید 

باغ شاتوت

عاشق این کفشهای خوشرنگ مامانی هستی پسرم

سوغاتی شیراز

پسندها (1)

نظرات (3)

سمانه مامان هما
25 مرداد 92 15:54
چه بچه های نازی ماشاا... این خوشکلا همسن بچه ی من هستند




مرسی عزیزم لطف دارید شما کوچولوی شمام ناز و دوست داشتنیهو واقعا مثل ماه میمونه


مامان گلی
27 مرداد 92 0:44
سلام مامان پری.
هزارماشالاه چقدر نازن این پسراتون.عکس توی جنگلشونو خیلی دوست دارم.الهی 17 ماه گذشت
من عاشق اینجور شیطنت ها هستم.پس کل کرم روی آراد جون خالی کردش
ماشالاه چقدر هم شعر یاد گرفتن.واقعا هوششون زیاده.هزار الله اکبر.
حالا نگفتین شباهت کدوم یک از نازپسرا به شما رفته

سلام عزیزم مرسی لطف کردید که به وب ما سر زدید و برامون کامنت گذاشتید. بله شیطونن خیلی زیاد و شیطنت هاشون خیلی زیاده و فرصت من برای نوشتن کم . همه نیکراد و شبیه من میدونن
مامان زینب
14 شهریور 92 17:07
سلام گلم من زینبم مامان امیر حسین وای چقدر نازن این جیگرا بچه وقتی مات و مستقیم به آدم نگاه می کنه آدم دلش می خواد قورتش بده چقدر روون و قشنگ نوشتید من با شما از وبلاگ مامان گلی آشنا شدم من پسرم 9 ماهشه ولی خیلی به سی دی نگاه کردن علاقه داره میشه بگید این سی دی نی نی شو را چه جوری میشه تهیه کرد البته اگه زحمتی نیست با اجازتون لینکتون می کنم شما هم اگه دوست داشتید من لینک کنید و به دیدنم بیاد خوشحال می شم .


مرسی خانومی از لطفی که نسبت به وب ما دارید. البته دوست خوبی مثل شما داشتن باعث افتخاره. پسر ناز و دوست داشتنی دارید. سی دی های ما با نی نی 1 تا 6 و نی نی شو هم آموزنده است هم خیلی جذاب در تمام فروشگاههای رسانه های فرهنگی هم هست . بخرید و لذتش رو ببرید. من که حفظ شدمشون.