آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

سیزده ماهگی فروردین 92

1393/3/4 0:37
نویسنده : مامان پریسا
397 بازدید
اشتراک گذاری

ای آغاز شده در من،

ای جوانه زده در وجودم،

سیراب کنید گوشهایم را از صدای خنده هایتان،

گونه هایم را از لرزش نفسهایتان

و چشمانم را از دیدن رویش و بالیدنتان

و بگذارید عشق فصل ثابتی باشد از کتاب زندگی من و شما.

سیزده ماه از کتاب زندگی تان ورق خورده . سیزده سال نیز خواهد گذشت و بسیاری از سیزده های عمرتان . سیزده ماهگی یعنی پایان یک سال از زندگی تان که در شما مصادف شد با فروردین، ماه آغاز دوباره.

 

 

در طول فروردین ماه ، یعنی سیزده ماهگی :

حالا تقریبا تمام حیواناتی رو که مییبینید میشناسید. کلاغ، مورچه، گربه ،سگ و گنجشک و گاو و گوسفند. عاشق چوب شور هستید. دست دسی می کنید. با تلفن حرف می زنید. خیلی راحت از روی مبل ها و صندلی ها بالا و پایین میرید. چراغها رو خاموش و روشن میکنید. ساعت 7 صبح بیدار میشید. هر روز چیز تازه ای کشف می کنید. توپ و شوت میکنید و دنبالش می دوید . همه ی اعضای بدنتون رو میشناسید و بهش اشاره میکنید. موقع خواب خیلی ناآروم هستید و تقریبا اتاق رو دور میزنید. تو تختهای خودتون می خوابیدید، اما اونقدر خودتون رو به اطراف تخت کوبیدید که مجبور شدیم بیاریمتون رو زمین بخوابید.وقتی می پرسیم: آراد کجا بره میگید دد . هاپو چی میگه: هاپ هاپ. گربه چی میگه: میو میو . ببعی می گه: بع بع. و خیلی کارهای دیگه که همش یادم نیست. عکس گرفتن ازتون تقریبا غیرممکن شده .مخصوصا عکس دوتایی. به خاطر همینم  عکسهاتون بیشتر تکی شده.

 

اولین ساعات سال با لباسها و کادوهای تازه تون

وای قربون اون نشستنت مادر

درحال شیطنت

به راحتی از روی مبلها بالا میرید و خودتون رو به پریز که یکی از علایق این ماهتونه میرسونید

فدای خوابیدنت مادر

چی کشف میکنه نیکرادم؟

الهی قربون نگاهت بشم مادر

وقتی آراد داره کیف عمه رو بازرسی می کنه

 

خوش خنده ترین بچه های دنیایید

و کنجکاوترین اونها

روز درختکاری و باغ پدر جون که دو تا نهال هلو براتون تو باغشون کاشتن

 

سیزده بدر باغ آقاجون

 

سیزده بدر باغ پدر جون

 

 

باغ پدرجون و شکوفه های آلبالو

 

باغ پدرجون و شکوفه های آلبالو

پیک نیک در یکی از جنگل های زیبا

پیک نیک در یکی از جنگل های زیبا

پیک نیک  در یکی از جنگل های زیبا

هر روز بیشتر عاشقت می شم مادر

هر روز بیشتر از روز قبل دوستت دارم مادر

شیطونی در تخت پارک

آراد عاشق بادکنکه و هر دو عاشق ترکوندن اون

نیکراد عاشق فوتباله و ساعتها دنبال توپ می دوره و اونو شوت می کنه

وقتی می خوام جارو بکشم اول باید جارو رو بدم به شما تا با اون خونه رو جارو کنید و هر وقت خسته شدید دوباره به خودم بدیدش

کشتی گرفتن کوچولوها

عشق یعنی نگاه نازت عزیزم

شیطونهای موزیسین من

اینجا عمدا آنتن کنترل ماشینهاتون رو تو دهن می کنید تا من بگم نکن و شما غش غش بخندید

قربون بربری خوردنت برم. یه صبح بهاری که پدرجون برامون نون آورده

بوسه ی برادرانه. اگه پشت صحنه رو توجه کنید همه جا از دست شما غل و زنجیر شده. ارتفاع مبلها بالاتر رفته تا نتونید روش برید و بپر بپر بازی کنید

فدای اون پا و اون نگاهت بشم

اگه فکر می کنید اینجا بچه ها دارن چیزی می خورن اشتباه کردید . هر دو دارن دندونها شون رو نخ دندون می زنن

وقتی نیکراد جوراب مامان رو می پوشه

 

بدون شرح

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مريم مامان نيكان
24 آبان 92 7:12
خيلي زيبا نوشته بوديد منم جايي غريب نبودم ولي با تجربه اي كه بدست آوردم فهميدم بايد افرادهايي كه كنارمون غريبند رو تنها نگذاريم.به شما حق ميدم ي كم خسته بشيد من با يكدونش ي وقتهايي از پسش بر نميام و هميشه ميگم خدا رو شكر اطرافيان هستند كه يكم استراحت كنم عزيزم به روزهاي خوشتون فكر كنيد و اينكه انشالله چه روزهاي خوبي قراره با هم داشه باشيد با آرزوي سلامتي براي شما و فرزندان گلتون مرسی عزیزم ممنونم از اینهمه محبتی که به ما دارید. خدا اطرافیان و خصوصا پدر و مادرها رو برامون نگه داره. ممنون بابت آرزوی خوبتون
فرناز خاله آرسن جون
24 آبان 92 13:43
خدا قوت بده خیلی سخته سر و کله زدن با دوتا وروجک ما که از پس یکی برنمیاییم کل اعضای خوونواده در گیر میشیم اما شیطون هم باشن واسه ادم یه دنیا هستن با اون لبخندشون خدا براتون حفظشون کنه خلی جیگرن مرسی عزیزم. خیلی ممنون از اظهار لطفتون
رها
25 آبان 92 1:42
سلام آره واقعا" بزرگ کردن بچه خیلی سخته و لذت بخش انشالله خدا انرژی دوبرابر بهت بده تا بتونی از پس بزرگ کردن وروجکات بدون خستگی بر بیای ممنونم عزیزم
lمامان آوا و اهورا
27 آبان 92 16:21
سلام مامان دو ستاره خیلی متنتون زیبا بود ومن کی کلی دچار احساسات شدمو الان توی چشمم اشک نشسته آخه من هم دوقلو دارم الان 2 سال و 10 ماهه هستند و من همغریبم جنوب زندگی میکنم و بچه تهرانم و اینجا هیچ کس رو ندارم من که خیلی سختمه تنهایی بیش از همه چیز آزارم میده خدا رو شکر که دوقلوها رو دارم و تکیه گاه عاطفیم شدن در کنار باباشون به ما هم سر بزنین خوشحال میشم شما رو با اجازه تون لینک می کنم ممنونم دوست خوبم ... غریبی خیلی سخته . نکشیدم ولی میدونم . خصوصصا با دوتا بچه . امیدوارم همیشه سلامت باشید تا محتاج کسی نباشید. دوست خوبی برای هم میشیم