خوشرنگه
... فدای این شیرین زبونی هاتون بشم پسرای گلم ...
الان چند وقته بچه هام رنگها رو یاد گرفتن ... چندتایی رو انگلیسی و چندتایی هم فارسی... مثل یلو... گرین ... قرمز... بلو ... و ... دیروز با خاله جون رفته بودیم براشون کفش بخریم. آراد رفت سراغ ویترین کفشهای دخترونه ... نیکرادم دنبالش همین کار و کرد. منم که دنبال یه جفت کفش خوب و استاندارد و البته مورد پسند خودم بودم... و نزدیک نیم ساعت بود ویترین و زیر و رو میکردم تا اینکه آراد یه کفش سبز رو دستش گرفت و آورد نشونمون داد و گفت مامان... خوشرنجه ... یعنی خوشرنگه ... منو خاله هم نمیدونستیم بخندیم یا تعجب کنیم ... که دیدم نیکرادم دنبال اون همه ی کفشهای صورتی رو برمیداره میاره و نشونم نمیده میگه خوشگنگه ... مغازه دارم که نمیدونست بخنده یا عصبانی باشه. فدای این همه شیرین زبونی تون برم گلهای نازم. که تازگی ها اونقدر حرفهای بامزه میزنید که نمیدونم چی بگم.
در عکس بالا هم دارن با مدادرنگی های خوشرنگشون خونه مون رو رنگ می کنن.