اولین برف
امروز 14 آذر 92 اولین برف زمستانی می باره ... هوا سرد شده و بچه ها برای اولین بار مفهوم برف رو از نزدیک تجربه می کنن.
همیشه بارش برف حس خوبی برای من داره ... یه حس سکوت و سنگینی مبهم که آدم رو وادار به فکر می کنه همه جا رو یک سکوت عمیق میپوشونه و اگه رو برف راه بری و قدم بزنی حتی صدای نفس کشیدن خودت رو هم میشنوی و اگه یه ذره ذوق شاعری داشته باشی حتی می تونی شعر هم بگی... من کلا همه ی فصلهای خدا رو دوست دارم . هر کدوم یه قشنگی خاص داره که برام قابل احترامه. هنوز پاییز تموم نشده زمستون هم از راه رسید و دو ماه دیگه باید منتظر بهار بمونیم. این روزهای ما خیلی سریع میگذره . یه جوری که بچه ها نمیذارن فاصله ی بین شب و روز رو درک کنیم. امروز با برف و سرما سرگرمیم و فرداهارو با خرید عید و بعد دوباره تابستون و ... روزها همه پشت سر هم میان و میگذرن و تموم میشن ولی این وسط یه چیزی همیشگی و موندنیه و اون هم مهربونیه. مهربونی برای هر کس و هر چیزی ... و دوست داشتن که تمومی نداره.
این روزها بیشتر از هر زمانی عاشقتون شدم . اونقدر شیرین و دوست داشتنی شدید که هر کی یه بار میبینه عاشقتون میشه. منم که مادرم جای خودمو دارم. خوشحالم که اولین برف زمستونی رو دیدید و با مفهوم اون از نزدیک آشنا شدید. آراد با اینکه تا بحال برف ندیده بود وقتی امروز بهش گفتم برف میاد گفت پارو کنیم... ( از رو سی دی شاپرک مفهومش رو یاد گرفته) .
دوستتون دارم پسرای گلم . خیلی زیاد.