آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

شانزده ماهگی

1393/3/4 0:45
نویسنده : مامان پریسا
5,015 بازدید
اشتراک گذاری

 تابستان گرم و تیرماه از راه رسیده و شما دو فرشته شانزده ماهه شدید. شانزده ماه با شما رنگهای قشنگ زندگیم، روزهایم را رنگ آمیزی کرده ام .

شانزده ماه است هر شب به شما خیره نگاه کرده ام تا بخوابید.

شانزده ماه است صبح ها با صدای قشنگ شما از خواب بیدار شده ام . صدایی که چند ماه اول گریه بود، بعد به اصواتی نامفهوم تغییر رنگ داد و حالا با صدای ماما گفتنتان از خواب برمیخیزم فرشته های سحرخیز من.

شانزده ماه است با شما عاشق بوده ام، بوسیدمتان، بوئیدمتان و در دنیای شما غرق شده ام.

شانزده ماه است کودک شده ام و جز دنیای کودکی چیزی را ندیده ام . بیرون از خانه، درون خانه، در مهمانی ها و حتی دنیای مجازی اینترنت، فقط و فقط به دنبال رفع نیازهای شما بوده ام. 

در این شانزده ماه با شما بزرگ شده ام و رفع کردن هر نیازتان را کشف کرده ام و دیگر مثل روزهای اول از ناشی گری خودم عصبانی نیستم.

حالا مادری شانزده ماهه هستم که دنیایم شده  غذاخوردن یا نخوردن شما، بیماری یا سلامتی شما، تقلید صداهایی که شما دوست دارید و خواندن شعرها و لالایی های مورد پسند شما. حالا مطالبی که می خوانم دستور غذایی برای شماست. مدل لباس برای شما. چگونگی رفتار با شما. گاهی حرفهایم را فراموش می کنم . گاهی غذا خوردنم یادم میرود و گاهی فکر می کنم بزرگترهای اطرافم نیز چون شما کودکندو گاهی هیچ کس را نمیبینم جز شما.

 شانزده ماه است آرامش از شما میگیرم و دنیایم به اندازه ی کودکی شما کوچک شده.

 

 چه بگویم که دوست داشتن شما، تنها حرف همیشگی من است.

این روزها بهترین حس زندگی ام را با شما تجربه میکنم . حس زمانی که دستان کوچکتان را دور گردنم حلقه می کنید و همدیگر را سخت در آغوش می کشیم. و این بهترین حس دنیاست. چه حس غروری دارم در آن زمان . حسی که فکر می کنم در آن لحظه، فقط از آن من است. دلم میخواهد زمان بایستد و من در حلقه ی دستان شما غرق شوم و شما در آغوش من جاودانه شوید. زود بزرگ می شوید و این آغوش هر روز برای شما تنگ تر و تنگ تر می شود. من اگر مادر باشم، باید آغوشم را قد دنیای شما بزرگ و بزرگتر کنم. 

وای از شیرین زبانی های کودکانه تان . گفتن لغاتی که هر روز دایره اش گسترده تر می شود . و باز غرق در غرور کردن من. انگار فقط کودک من است که حرف میزند و شیرین زبانی می کند . و این حس مادرانه هم از آن من است. این روزها جمله هم می گویید. شعر هم می خوانید... به راحتی می دوید... از پله بالا می روید... پازل درست می کنید... سرگرم بزرگ شدن هستید... روی صندلی و مبل می روید و می نشینید... می رقصید و مثال پروانه ای رنگین به هر سو می خرامید...

 

معجزه های من ، هیچ وقت برای شاد بودن دنبال دلیل دیگری نگردید. همیشه به دنیا لبخند بزنید.

فرشته ها در کلبه ی شادی ... خیلی خوب در کلبه شادی سرگرم می شید ... اونقدر قشنگ با ماشین بازی می کنید که انگار چندین ساله ماشین سوارید.

نیکراد در اتاقی پر از عروسک . اتاق پریای عزیزم که بچه ها واقعا دوستش دارند . در این عکس پسرخاله مهربونم  پویا، نیکراد رو بلند کرده روی کمد پر از عروسک پریا نشونده. بچه ها واقعا عاشقانه پویا رو مثل برادر خودشون دوست دارند.

آراد علاقه ی خاص و عجیبی به پویا داره. به طوری که حتی بعد از گفتن کلمه بابا، و ماما ،اسم پویا جزو اولین اسمهایی بود که به طور کامل و واضح ادا می کنه .  پویا هم بچه ها رو خیلی دوست داره.

این وروجکها به چی دارن اینجوری نگاه میکنن؟

 

این دو تا عکس درست بعد از گذشت یک سال در همون مکان گرفته شدن و میتونید گذر یک سال رو در این عکسها ببینید

مثل خودم عاشق طبیعت هستید

شیطونی آراد در کالسکه

وقتی لباس مامان رو می پوشید

وقتی کاور کفشدوزکی رو از روی سطل بر میدارید و می پوشید

وقتی مهندس می شید

هر دو عاشق بارنی ، عروسکتون هستید

وقتی تخم بلدرچین که خیلی دوست دارید می خورید

بازی در حیاط خونه آقاجون

عاشق این مدل دمپایی پوشیدنتون شدم دیگه... دل هیچ کی نشکنه

گردش و تماشا ... به قول خودتون

بازی جارختخوابی عزیزجون .. یکی از جاهایی که خیلی دوست دارید در اون بازی کنید

خیلی گرسنه تونه مادر؟

 

آخه روی مبل؟ اونم روی سبد های آشپزخونه ی من؟

حیاط عزیز جون و درخت شاتوت

یکی از محبوبترین مکانهای بازی تون

وقتی کفشهای بچهگیگا (بچگی) تون رو می پوشید.

 

بچه ها با محبوبترین عروسکهاشوون...

خواب

خستگی بعد از یکروز بازی

 

راننده های کوچولو... از نه ماهگی عاشق فرمون بودید

طبیعت گردهای کوچک

یکی دیگه از محل های بازی تون

 

عاشقتم

 

آراد عاشق نقاشیه... در خانه ی کودک بیشتر به کشیدن نقاشی می پردازه

و نیکراد عاشق هیجان

استخر خانه کودک

این هم استخر خصوصی شما وروجکها که خاله پریناز براتون خریده

قربون اون کلاه های شناتون برم من

عشق مسواک

فوت کردن گل قاصدک

بچه ها در حال درست کردن آجیلهای مشکل گشا

مراسم نذری سفره حضرت ابوالفضل شب پنجم ماه رمضان ... سفره ای که خونه باز کردیم و بعد به رستوران بردیم تا پذیرای مهمونهامون باشه...

 سفره ای که در رستوران باز کردیم

گوشه ای از تزیینات سفره که به خاطر علاقه ی شخصی خودم براتون میذارم یادگاری بمونه

توپکهای خرما ... همه ی تزیینات کار خودمه

حلوا در قالب کاپ کیک کوچولو کار خودم

تزیین پنیر و سبزی

مشکل گشا

سنگک

تزیین میوه

تزیینات میوه در بسته بندی

متاسفانه از غذا ها عکس تکی ندارم بذارم

قبول باشه

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

رها
1 اسفند 92 17:59
سلام 23 ماهگیتون مبارک فرشته کوچولوها وااااای چه عکسای خوشملی دست مامانی و بابایی مهربونتون درد نکهنه که اتاقتونو خوشمل کردن [ل مرسی عزیزم بابت این کامنتهای زیبات ...
عمه مستانه
5 اسفند 92 8:33
نمیدونم اصلا چی باید بگم وروجکای شیرین زبون واقعا جالب بودن و فوق العاده دیدینی
مامان سهند و سپهر
8 اسفند 92 10:37
خیلی قشنگ بود