آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

پانزده ماهگی خرداد

1393/3/4 0:43
نویسنده : مامان پریسا
454 بازدید
اشتراک گذاری

چشمهایتان، در خواب هم که باشید باز صدایم می کند و من صدایش را می شنوم و دلتنگ میشوم . دلتنگ در آغوش کشیدنتان. دلتنگ شنیدن صدای خنده هایتان. دلتنگ گریه هایتان و دلتنگ دستهای کوچکتان . قد می کشید و بزرگ می شوید درست مانند یک نهال زیبا و روزی درختی تنومند خواهید شد که خود، تکیه گاه کودکی های دیگری خواهد شد. دومین خرداد زندگی تان هم از راه رسید پایان بهار و شروع فصلی دیگر در این پانزده ماه چه بر سر این دل آورده اید که دیگر بدون شما بودن را تاب نمی آورد و با شما بودن تمام تمنای او شده است .

چه دعایی کنمت بهتر از این

گریه ات، از سر شوق

خنده ات، از ته دل

و خدا ، پنجره ای رو به اتاقت باشد.

 

پسر کوچولوهای من حالا دیگه بزرگ شدن . حالا هر کاری می کنم دو تا چشم کوچولو با دقت به کارهام خیره میشه و اونها رو ضبط می کنه . حالا دیگه دایره ی لغاتتون کاملتر شده . آراد هر کلمه ای رو که میشنوه تقلید می کنه و درست یا غلط میگه. دایره المعارف کامل می خواهید برای ترجمه حرفهاتون.

چقدر زود بزرگ شدید مادر.

انگار نه انگار که یک سال و سه ماه گذشته. همه ی کارهاتون تقلید شده و خلاقیتهای گاه و بیگاه. تقلید مثل این یکی که، لوازم آرایش من یا هر مداد دیگه ای رو رو چشم و لبتون می کشید و دور تا دور چشم و لبتون خودکاری میشه و یا قطره ای اگر ببینید می برید سمت چشمتون.  یا گل سر یا گیره های موی منو به سرتون میزنید و یا اینکه کلیک روی موس کامپیوتر می کنی و صدای چک چک در می آرید  و یا هر کابلی رو که میبینید کنار تلویزیون میبرید و جای کابلهای اون فرو می کنید و خیلی کارهای دیگه ...  و خلاقیت مثل اینکه : توپ رو زیر پاتون میذارید تا دستتون به روی کابینت برسه. یا اینکه ماشینتونو برعکس کنید و اون طرفی روش بنشینید یا تعمیرش کنید و یا مغز خودکارها رو دربیارید که جای نی ازش استفاده کنید و خیلی چیزهای دیگه که یادم نمی مونه بنویسم.

آراد قدرت عجیبی در بالا رفتن از اشیا بلند داره مثل مبل و صندلی و میز . بدون کوچکترین صدایی بالا میره و من در یک لحظه میبینم بالای یه چیزی ایستاده. نیکراد خیلی عالی توپ و شوت میکنه. سریع عکس العمل نشون میده و هیچ چیزی از تیر رس چشمهای نازش در امان نمی مونه. اگه قصد بیرون رفتن بکنم می فهمید و با گریه دنبالم راه می افتید که بدون شما نرم. 

یه خودکار سالم نذاشتید برام بمونه. بیرون از خونه راه که می افتید هیچ کی جلودارتون نیست سرتونو می اندازید پایین و تا هر جا که بن بستی نباشه میرید.

ماما که میگید دلم پر میکشه تا آسمون وجودتون و از حس قشنگ با شما بودن لبریز می شم.

دد. ماما .آب. بابا .قاقا .کی ک (کی کرد). عموف( عمو فردوس شهرک الفبا که آراد هر روز صبح که چشم باز می کنه با اشاره به تلویزیون می گه)  .دا(دایی) .دادا(داداشی) .پویا. پیا (پریا) امد(احمد) اومن (هومن) ستاره چی میگه ؟ ماما بابا و خیلی کلمات دیگه که بازم یادم نیست ،حرفهاییه که میگید.

آراد عاشق کفشهاشه. هر روز صبح یک جفت کفش از تو لوازمش می کشه بیرون و میگه پام کنید . نیکراد خیلی حرف گوش کنه و تو کارهای خونه کمک  می کنه . مثلا پوشکش رو میاره کنترل ها رو میاره یا هر چیزی که بهش بگی. اما آراد نه ... می ایسته و طوری نگاه می کنه یعنی اینکه به آراد بگو...

عاشقتونم خیلی زیاد

نیکراد و آراد در حال بازی با عروسکهای بچگی مامان

نگاه و عشق و دوست داشتن شما . وای که چقدر عاشق شما بودن خوبه

باغ انگور پدر جون

فدای این مدل نشستن و ژست گرفتنت بشم ستاره ی دلم

قربونت برم که عاشق چوبی و هر جاببینی میگیری دستت و تا چند ساعت که دستت خسته بشه نگهش میداری

بچه ها و آهو ها

کنجکاوی ها و شیطنت در خونه ی عزیز جون(مامان مامانی)

هر روز داستانی داریم ما با این کامپیوتر و این مهندسهای کوچولو

بازی و شیطونی در حیاط خونه آقاجون(پدر بابایی) که شما رو از صمیم قلب دوستتون دارن

شاه توتهای خونه پدر جون(پدر مامانی)

محل بازی شما . روی مبل با پریز برق

 

مدل خوابیدن شبانه

حمام کردنتون... عاشق آب هستید و در تمام مدت این دو سال نشد یک بار برای حموم رفتن گریه کنید.

خاله بازی ... خونه خاله زری

وقتی بچه ها یک سبد سالم برام نذاشتن

یه روز عادی و آشپزخونه ی ما

تفرح آراد

اینم که میبینید را به راه رو بخاری عکس انداختم به خاطر اینه که اینجا رو از همه جای خونه بیشتر دوست دارید

آراد و عینکش

مهندس کوچولوی من از همه چی بیشتر به این کامپیوتر علاقه داره

بازم تفریح با بخاری

یه جای تفریحی دیگه واونم پشت پنجره

قابلمه  بازی

حیاط یا بهشت خونه عزیزجون

 

قربون او ژستت برم

اینکه می بینید من همش عکس از جوجه کباب خوردن بچه ها گذاشتم به خاطر این نیست که بگم ما همش جوجه می خوریم ... به خاطر اینه که تنها غذای مورد علاقه تون جوجه کبابه و هر جا میریم براتون می پزن

خونه عزیز جون و جوجه کباب خوردن شما

وقتی نیکراد داره داداشی رو می خوابونه. برنامه ها داریم ما شب موقع خوابوندن شما دوتا

اینم گوشه ای از آتلیه ای که شما دوتا دیگه توش بند نمیشید تا ازتون عکس بگیرم

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان فرشته
20 خرداد 93 8:51
خدابرات حفظشون کنه ماشااله