آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

روز خودم

... روز تولد چیه؟ یه یادبود؟ یه تاریخ خیلی خاص؟ روزی که به هم تبریک بگیم؟ روزی که به دنیا اومدیم چرا اینقدر برامون باارزشه؟ فقط برای خودمون. همیشه روی روز تولدم یه تعصب خاص دارم. همیشه به روز تولدم مثل یک گنج بزرگ در زندگیم نگاه می کنم. نمیدونم برای بقیه هم همینطوریه یا نه؟ اما من حس می کنم خاص ترین روز در تقویم عمر آدمها روز تولدشونه. روز زن،  روز سالگرد ازدواج، عید یا بقیه روزها انگار مختص من نیستن و فقط این روز تولده که روز منه.فقط روز تولدمه که با هیچ کس شریک نیستم . حالا امروز، یک بار دیگه تقویم ورق خورده و روزی به اسم من در این تاریخ، ثبت شده روزی که من به دنیا اومدم . راستش نمی خوام بدونم چند ساله شدم. شاید وقت...
4 آذر 1392

سبز سبز در پاییز

امیدهای قلبم در این پست عکسهای مربوط به عاشورا رو براتون میذارم.   نذری حلیم خونه دایی رضای عزیزم ... نذرشون قبول باشه عاشق این نگاهتم عزیزم اونقدر قشنگ خیره نگاه می کنی که عاشقت می شم روز یکشنبه ششم عاشورا نذر داشتیم که به هیاتی که تو محله مون هست شیر و کیک بدیم. روز تاسوعا هم نذری حلیم هر سال خونه ی دایی رضای عزیزم برگزار میشه که برای نهار و هم زدن دیگ های بزرگ حلیم  اونجا بودیم و شب خونه خانوم جون و آقا جون ... روز عاشورا هم بابا مهدی حسابی مریض شد و ما به اتفاق عزیزجون و پدر جون برای تماشای هیات ها رفتیم... اولین بارتون بود که همچین چیزی رو میدیدی و کلی ذوق زده شده بودید ... با طبلی که براتون خریده بودی...
4 آذر 1392

دلم گرفته ای دوست

گاهی وقتا هم هوای دل آدم این شکلی میشه ... دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من گر از قفس گريزم، كجا روم، كجا من؟ كجا روم؟ كه راهي به گلشني ندانم كه ديده برگشودم به كنج تنگنا، من نه بسته‌ام به كس دل، نه بسته دل به من كس چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من ز من هر آن‌كه او دور، چو دل به سينه نزديك به من هر آن‌كه نزديك، ازو جدا، جدا، من! نه چشم دل به سويي، نه باده در سبويي كه تر كنم گلويي به ياد آشنا، من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه كاهد؟ كه گويدم به پاسخ كه زنده‌ام چرا من؟ ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابري - دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من...   اینم ...
30 آبان 1392

تب نیکراد

نیکراد چند روز پیش بی دلیل تب کرد خیلی سخت بود از صبح ساعت شش روز پنج شنبه داغ بود و اصلا حال نداشت بچه ام... استامینوفن بهش دادم و فکر کردم مثل بیماری هفته گذشته آراد خوب میشه، تا اینکه شب ساعت دوازده به اوج خودش رسید. دیگه بعد دو سال بچه داری پایین آوردن تب زیاد برام سخت نبود ولی این بار تب نیکراد پایین نمی اومد و بدتر اینکه لرز هم داشت بچه کوچولوم... از ترس نمیدونستم چیکار کنم . شب و تا صبح بالا سرش بیدار بودیم . پدر جونم با وجود مشکلات خودش تا صبح کنار ما بیدار نشسته بود. نیکراد خیلی بد مریض میشه... خیلی هم اذیت می کنه موقع بیداری نه میذاشت پاشویه اش کنم و نه دارو بهش بدم... تا اینکه صبح شد و بردمش دکتر که آنتی بیونتیک بهش داد و فرداش ه...
30 آبان 1392

همیشه مهربان

فرشته های نازم، دنیای کودکی شما پر است از مهربانی و دوست داشتن. پر است از عشق و ایثار و همدلی. پسران شیرین زبانم ، تا دنیای بزرگسالی فاصله زیادی نمانده. خیلی زودتر از آنچه که به یاد بیاورید، بزرگ خواهید شد. خیلی زود تغییرات کوچک و بزرگ را در خود حس خواهید کرد. انگار همین دیروز بود که منتظر شنیدن یه آوای کوچک غیر از گریه از زبان شما بودم  و یا یک قدم بدون کمک من و یا در آوردن دندانهایتان. دلشوره های شیرینم ، دلواپسی هایم برای شما هیچ گاه پایانی نخواهد داشت و با هر قدم شما به سوی بزرگ شدن، قلب من در سینه بارها و بارها خواهد تپید.  شاپرکهای شاد زندگیم .  همه چیز در دنیا تکراری است جز مهربانی . فقط یک چیز را ...
29 آبان 1392

شعر

شعرهایی که تا 20 ماهگی میخوندید. حرف زدن این روزهای آراد و نیکراد تقریبا کامل شده و جمله های سه یا دو کلمه ای میگن. خصوصا آراد که شعرهای قشنگی رو می خونه و کلمات آخر هر مصراع رو کامل ادا می کنه . نیکرادم همینطور. فقط نیکراد تنهایی و بدون حضور جمع، این کار و می کنه و شعرها رو می خونه و نسبت به آراد کمی خجالتی تره. اشعاری رو که میخونید در ادامه مطلب براتون میذارم. چقدر مادرها خوشحال می شن وقتی بچه هاشون چیزهای جدیدی رو یاد میگیرن و با افتخار اونو همه جا بیان می کنن . انگار بچه هاشون مدرک دکترا یا بالاتر گرفتن. همیشه به این کار مادرهای دیگه خنده ام میگرفت وقتی جایی یه دوست یا آشنا میدیدن با افتخار به بچه شون می گفتن بیا این شعر و...
28 آبان 1392

فقط یک گوشه از شیطنت دوقلوها

  کوچولوهای خوردنی در این پست فقط یک چشمه ی کوچولو از شیطنت دوقلوهای شیرینم رو میبینید. این روزها واقعا شیطون و شیرین شدید. گاهی نمیدونم به شیرین کاریهاتون بخندم و یا از دستتون گریه کنم.  چند نمونه از شیرینکاریهاتون رو در ادامه میذارم تا ببینید.     آراد بعد از بازی با آرد. تا برم تو اتاق و برگردم شیشه ی آرد رو زمین بود و این قیافه ی آراد. وقتی بخاری خاموش میشه این روزگارشه. آراد هرازگاهی هم از خواب بلند میشه م میگه بوخایی. بازم شیرینکاری آراد و نیکراد و علاقه بیش از حد بچه هام به نقاشی و اثر هنریشون روی بالش. چه حالی میده وقتی 40 متر نخ دندون تازه از تو قوطی اش دربیا...
9 آبان 1392