آراد و نیکرادآراد و نیکراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

همه دنیای من آراد و نیکراد

بیست و سه ماهگی فرشته ها

معنای زنده بودن من، با تو بودن است. آن لحظه ای که بی‌ تو سر آید مرا مباد! ... معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو، همیشه با تو، برای تو، زیستن . فریدون مشیری پسرکانم ، شاهزاده هایم، ستاره های نورانی آسمان دلم ... بیست و سه ماهگی تان نیز با همه ی خوشی ها و شیرنی ها و سختی هایش گذشت.بیست و سه ماه از بودن در کنار هم گذشت ... چه امیدی بهتر از این که آرزو کنم بیست و سه سالگی تان را بگذرانیم. چقدر بزرگ شدید مادر... چقدر دوست داشتنی تر و شیرین تر . اکنون سی روز مانده تا فصل جدید زندگی من ... سی روز مانده تا مادر شدنم دو ساله شود... سی روز مانده تا مادری هفتصد و سی روزه ام کامل شود و شما ف...
22 خرداد 1393

بیست و دو ماهگی

تمام ناتمام من با تو تمام می شود دی ماه ، ماه بیست و دوم زندگی شماست ... دو فرشته ی کوچک که روز به روز بزرگتر و دوست داشتنی تر می شوند. بعد از گذر از زمستان منتظر بهاریم و این انتظار شیرینیه. خاطراتتون رو براتون ثبت می کنم... شیرنترین رویاهایتان و کودکی هایتان را براتون به یادگار می گذارم باشد که در عبور از کودکی چیزی از قلم نیافتد. در ادامه مطلب عکسها و خاطرات 22ماهگی تون رو با کمی تاخیر براتون به یادگار میذارم. بیست و دو ماهگی شما با سفر به مشهد شروع شد، که سفری واقعا خاطره انگیز بود... و یکهفته بعد از اون به خاطر تعمیرات در خونه ، به خونه خانوم جون رفتیم و حدود یک ماه مهمان خونه ی گرم و دوست داشتنی شون بودیم. شما دوت...
13 خرداد 1393

بیست و یک ماهگی

می خواهمت چنان که شب خسته، خواب را می جویمت چنان که لب تشنه، آب را محو توام، چنان که ستاره به چشم صبح ... یا شبنم سپیده دمان، آفتاب را دلنوازترین  آهنگهای  زندگی ام بودنتان در زندگی ام همان بهشتی بود که خداوند وعده اش را داده بود. و این بهشت جز با بودن شما کامل نمیشد. شیرینترینهایم، در این فصل زیبای برگ ریز هزار رنگ، می بالید و بزرگ می شوید و با افتادن هر برگ ، دنیایتان کاملتر می شود. هر روز که میگذرد چیزی به آموخته هایتان افزوده میشود. بیست و یک ماهه شدید یعنی ببیست ویک ماه کاملتر از روی که متولد شدید. بیست و یک عدد مقدسی است که در آن می شود به تکامل رسید. میدانید که جوجه ها هم در بیست و یک روزگی ...
11 خرداد 1393

بهانه گذر از بیست و یک ماهگی

  تو تنها دعاي قشنگ مني....  مبادا يكي ازخدا بي خبر،    براي خودش آرزويت كند....   با شما هستم ای دلنوازترین آهنگهای زندگی ام ... انگار همین دیروز بود که در انتظار اولین لبخندتان ، ساعتها به انتظار می نشستم.. انگار همین دیروز بود که در انتظار اولین غلت زدنهایتان شبها را با روزها می شمردم... یا در انتظار اولین قدمهای استوارتان ، تمام روز منتظر می نشستم ... چقدر زود بزرگ شدید شاهزاده هایم... چقدر زود دنیا را پشت سر گذاشتید و چقدر زود به پایان بیست و یک ماهگی رسیدید. چقدر زود همه ی آرزوهای مادرانه ام را جامه ی عمل پوشاندید. فصل پاییز هم رو به اتمام است و انگار راهی تا بهار نمانده......
7 خرداد 1393

بیست ماهگی

اول آبان بیستمین ماهگرد زیبایتان مبارک . ستاره های درخشان زندگی من، بیست ماهه شدنتان مبارک. روزهایتان همیشه شاد و دلهایتان همیشه  گرم .   این دومین آبان زندگی تان و دومین پاییزی است که میبینید. فصل زیبای پاییز . رنگین و عاشق . امیدوارم صدها پاییز و بهار و تابستان و زمستان را عبور کنید. بزرگ شوید و مردانی پر از مهر و موفقیت و شادمانی شوید. آرزوی یک مادر چه می تواند باشد جز دیدن خوشبختی فرزندانش. دلواپسی های شیرین من  عاشق هوای ابری و بارانی دم صبح های پاییزم... هوای ابری دم صبح که نمیگذاره شب از روز مشخص بشه ... وقتی بیدار می شی و می بینی هوا هنوز تاریکه و نمیدونی روزه یا شب... بخار...
7 خرداد 1393

نوزده ماهگی

 چقدر بزرگ شدید . هر روز و هر لحظه در حال تغییر هستید.  بزرگ شدنتان را به چشم می بینم و حس می کنم . چند ماهی هست که مستقل شده اید. چند ماهی هست که فهمیده اید حق انتخاب دارید. اصلا حق دارید. حق دارید بخندید، گریه کنید، احساس مالکیت کنید، زورگویی کنید، مهربانی کنید و آرامش داشته باشید . از بودن به شکل یک کرم پیله در آمده اید و به پروانه ای شاد و رقصان بدل شده اید که بال گشوده تا پرواز را تجربه کند. حالا دیگر در پیله تنگ ناتوانی ها اسیر نیستید. حالا دیگر بزرگ شده اید. پروانه هایی شاد و رقصان شده اید. حالا برنامه های تلویزیون به انتخاب شما پخش می شود. غذاهای مورد علاقه شما پخته می شود. حتی گاهی با این سن کم، ل...
4 خرداد 1393

هجده ماهگی

ناگهان چقدر زود ، دیر می شود. گرمای تابستان هم گذشت. فصل رویایی کودکانه تان.  تابستان مختص کودکان است و بیشترین سهم این فصل برای کودکان. بیشترین لذت را هم کودکان از این فصل می برند. فصل گرمای دلچسب و بازی در پارک و هوای آزاد . آب بازی و دوچرخه سواری. با پایان این فصل هجده ماهگی شما نیز تمام شد و قدم به نوزده ماهگی عمرتان گذاشتید. حالا دیگر تکرار تمام فصلها را دیده اید و معنای تابستان را میدانید. حالا دیگر نوپایان نوزده ماهه ای هستید که معنی خیلی چیزها را می فهمید و میدانید. حالا دیگر بزرگتر شده اید. قد بلند تر. رعنا تر. رشیدتر. حالا از چشم من مادر، خیلی بزرگتر شده اید. قوه ی تفکرتان عمیق تر شده. ترس را می فهمید قدرت تشخ...
4 خرداد 1393

عکسهای دوست داشتنی آغاز هجده ماهگی

... کاین اشارت زجهان گذران ما را بس شما نیز اشاره اید، همچون نشستن بر لب جوی و دیدن گذران عمر، شما نیز برای من اشاره ای هستید از معبود و خالق یکتای زندگی. که شما را زندگی بخشیده و مرا نفس و عشق دمادم. مبارکتان باشد مادر . هجده ماهه شدنتان و به یک سال و نیمگی رسیدنتان . من همیشه حس می کردم که یکسال و نیمه شدن کودکان، یک بلوغ است. و به رشد و تکامل عاطفی رسیدن.  رشد جسمی و روحی کودک. حالا این حس را به عینه در شما تجربه می کنم و می بینم که چقدر بالغ شده اید. چقدر بزرگ شده اید و درک شما از دنیای اطرافتان چقدر بیشتر شده. دیگر، آن نوزاد یا کودک چند ماهه نیستید، که تنها نیازش شیر خوردن و تعویض پوشک بود و یا در آغوش گ...
4 خرداد 1393

هفده ماهگی

...من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است... ماه گرم هفده ماهگی شما به همین زودی رسید. عزیزان دلم، هفده ماهه شدید و اکنون در حال گذر از این ماه هستید. چقدر زود بزرگ می شوید مادر.  چه شور و حال ها که برایم نساختید و چه سرخوشی ها که از لذت مادر بودن نگرفتم. روزها از پی هم می آیند و می روند و شما بزرگ و بزرگتر می شوید . روزی خواهد رسید که برایتان جشن هفده سالگی خواهم گرفت و آن روز بی شک بهترین روز زندگی ام خواهد بود. هنوز در ابتدای راهیم. راهی طولانی .  من یک مادرم و پر از آرزوهای و حسرتهای مادرانه. پس در آن روز که جوانی رشید و بالنده شدید، به خاطر این آرزوهای مادرانه، بر مادر خرده نگیرید و آرزوهای مادرانه ام را بر دل...
4 خرداد 1393

شانزده ماهگی

 تابستان گرم و تیرماه از راه رسیده و شما دو فرشته شانزده ماهه شدید. شانزده ماه با شما رنگهای قشنگ زندگیم، روزهایم را رنگ آمیزی کرده ام . شانزده ماه است هر شب به شما خیره نگاه کرده ام تا بخوابید. شانزده ماه است صبح ها با صدای قشنگ شما از خواب بیدار شده ام . صدایی که چند ماه اول گریه بود، بعد به اصواتی نامفهوم تغییر رنگ داد و حالا با صدای ماما گفتنتان از خواب برمیخیزم فرشته های سحرخیز من. شانزده ماه است با شما عاشق بوده ام، بوسیدمتان، بوئیدمتان و در دنیای شما غرق شده ام. شانزده ماه است کودک شده ام و جز دنیای کودکی چیزی را ندیده ام . بیرون از خانه، درون خانه، در مهمانی ها و حتی دنیای مجازی اینترنت، فقط و فقط به دنبال...
4 خرداد 1393